۱۳۹۳ بهمن ۲۹, چهارشنبه
۱۳۹۳ بهمن ۲۷, دوشنبه
۱۳۹۳ بهمن ۱۹, یکشنبه
چشم انداز عدالت و برابری در افغانستان
-
چشم انداز عدالت و برابری در افغانستان
حفیظ الله زکی
امنیت جزء نیازهای اولیه زندگی بشر به شمار می رود. تمام امورات زندگی انسان اعم از اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بر امنیت استوار است. اگر امنیت نباشد توسعه و پیشرفت درعرصه های مختلف حیات اجتماعی ناممکن می گردد. کشورهای توسعه یافته با مطالعات عمیق، همه جانبه و کارشناسانه ابتدا عوامل ناامنی های اجتماعی را بررسی کردند و سپس برای آن راه حلهای مختلف و متنوع پیشنهاد کردند. وقتی همه اعضای جامعه به این درک رسیدند که یگانه راه بیرون رفت از نزاع ها و کشمکش های خونین و دوامدار، پذیرش همدیگر و احترام به حقوق اساسی و انسانی همدیگر می باشند، در عمل هم این اصل را رعایت کردند و اساس یک اجتماع امن، متحد، همسو و مرفه را از نو بنیانگذاری نمودند و به این صورت تمام اختلاف های گذشته را کنارگذاشتند و سازوکارهای قانونی برای حل و فصل اختلافات را پذیرفتند.
در اثر ایجاد امنیت و محو خشونت و جنایت در جامعه افراد فرصت یافتند تا افکار و تلاش های شان را برای رسیدگی به امورات زیربنایی زندگی متمرکز ساخته و با اندوخته های علمی و تجربیات عملی گامهای مهم و بلندی را در راستای پیشرفت و توسعه کشور شان بردارند. اگر امروز ما شاهد پیشرفت برخی کشورها در مدت چند دهه می باشیم؛ به یمن امنیت و تلاش های مثبت جمعی و سیاست های روشن و انسانی دولت ها و مردمان آن کشورها است.
افغانستان امروز ما هم که از کاروان تمدن و مدنیت قرن ها عقب مانده است، تنها دلیلش ناامنی های فیزیکی، روانی و اجتماعی بوده که آرامش و تمرکز فکری را از مردمان این سرزمین گرفته است. در افغانستان هیچگاه امنیت جمعی وجود نداشته است و هیچگاه شغل، موقعیت و زندگی مردم از خطرات گوناگون مصؤن نبوده است. همین امر سبب شده است که مردم افغانستان در تمام عمر در دغدغه حفاظت از جان، دارایی و حیثیت اجتماعی خود مصروف باشد و هیچگاه فرصت و زمینه تفکرات عمیق ترملی در ذهن و ضمیر شان خطور ننماید.
افغانستان در تاریخ خود شاهد تجاوزات بیرحمانه اقوام و گروه های مختلف بریکدیگر بوده است. افغانستان استبداد فراگیر و بیرحمی را در گذشته ای خود تجربه کرده است. تبعیضات ناروای سیاسی، اجتماعی، نژادی، قومی، دینی، مذهبی و جنسیتی جزؤ فرهنگ غالب و پذیرفته شده ای این مملکت به شمار می رفته است. برای اکثر مردم افغانستان حتا فرصت کار کردن و مسافرت کردن ساده از یک ولایت به ولایت دیگر هم فراهم نبود، چه رسد به آزادی های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که خواب شان را هم نمی دیدند.
انحصاری کردن قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی و حتا فرهنگی در یک قوم و تبلیغ برتری آن بر سایر اقوام و نژادها، امنیت فیزیکی اکثریت مردم افغانستان را به عناوین مختلف در معرض خطر قرار داد و تمامی فرصت ها و زمینه های پیشرفت را از آنان سلب کرد.
این امر اکنون هم متأسفانه به اشکال گوناگون در کشور اعمال می شود. تا هنوز اصل عدالت و برابری اقوام و شهروندان افغانستان درعمل پذیرفته نشده است. تا هنوز طبقات بالادست و فرودست در جامعه به شکل مشهود وجود دارد. هنوز زورگویی، تجاوز و بیرحمی به گونه های مختلف بر بخش بزرگی از مردم اعمال می شود. هنوز صدای مظلوم در هیچ محکمه ای شنیده نمی شود.
پرسش اساسی این است که آیا حکومت جدید می تواند بر این همه چالش ها غلبه کند و سیاست را در افغانستان انسانی تر سازد، تا در سایه دولت و حکومت افغانستان همه شهروندان احساس امنیت نمایند و همه احساس کنند که شهروندان درجه اول کشور هستند. رد و تأیید کاندید وزراء و تقسیم بندی قدرت میان اقوام و گروه های سیاسی نشان می دهد که حکومت جدید نه تنها در پی کاستن عصبیت ها و حساسیت های فروملی نیست که خود در حلقه رسوبات فرهنگ گذشته گیرمانده است. ما انتظار نداریم که تبعیض به کلی از فرهنگ مردم برچیده شود و عدالت باتمام معنا در کشور پیاده گردد؛ اما این امید را داریم که روندهای سیاسی و فرهنگی کشور به سوی عدالت و برابری به پیش برود.
۱۳۹۳ بهمن ۱۸, شنبه
بابه مزاری، صلح و عدالت
بابه مزاری، صلح و عدالت
بابه مزاری، یگانه رهبری که بعد از شهادتش نیز رهبر است |
تاریخ بشری باتمام فرازها و نشیبها وتلخیها و شرینیهای خود، بستری است برای تبلور و ظهور شخصیتهای که دراثر اراده ی آهنین وتوانمندی های منحصر به فرد فکری واخلاقی خود، جامعه ی بشری را از نابرابری های ستمگرانه ومحرومین وستمدیده گان همیشه ی تاریخ را ازحضیض ذلت به اوج عزت وسعادت رهبری میکند وخود نیز غالبا در این مسیر قربانی میشوند. همچون شمع میسوزند اما ستمدیده گان تاریخ را بدور از مرزهای قومی ونژادی ومذهبی، به اوج عزت وسرافرازی رهنمون میسازند، به انسانیت وکرامت انسانی انسانها، معنی ومفهوم می بخشند.
۱۳۹۳ بهمن ۱۴, سهشنبه
رفتار غیر انسانی جمهوری اسلامی با مهاجرین افغانستانی نباید بی پاسخ بماند
اطلاعیه حزب کمونیست کارگری ایران:
رفتار غیر انسانی جمهوری اسلامی با مهاجرین افغانستانی نباید بی پاسخ بماند
بیش از سه دهه است که جمهوری اسلامی ایران با فریب افکار عمومی جهانیان تلاش میکند خود را میزبان موجه پناهجویان گریخته از جهنم جمهوری اسلامی افغانستان نشان دهد.
ممنوعیت اسکان مهاجرین افغانستانی در بیش از ٤١ شهر و ١٣ استان٬ فرمان اکید دولتی برای ممنوعیت حتی فروش نان و مواد غذایی و مایحتاج عمومی برای آنان ٬ ممانعت از تحصیل چند صد هزار کودک و نوجوان و بی هویت و بی شناسنامه کردن آنها٬ رفتار نژادپرستانه و به غایت تبعیض آمیز٬ اذیت و آزار سازمان یافتۀ دولتی٬ سیاست داٸمی حکومت اسلامی علیه مردم شریف و تحت ستم افغانستانی بوده است.
فشار برای اخاذی بیشتر از دانش آموزان افغان ساکن در استان قم سبب اعتراض وسیع و گستردۀ خانواده های جان به لب آمده گردید. افزایش سرسام آور گرانی و دستمزدهای ناچیز از یکطرف و سرکیسه کردن خانواده ها برای اخذ شهریۀ گرانقمیت تر در مدارس٬ عملا سبب گردیده است که تعداد چشمگیری از دانش آموزان به ناچار مدرسه و تحصیل را رها کنند.
تجمع اعتراضی خانواده ها در مقابل ساختمان اصلی آموزش و پرورش در شهر قم٬ ابراز خشم و انزجار آنها علیه زورگویی و اجحاف دستگاههای دولتی و از جمله آموزش و پرورش٬ موجب گردید که مسٸولان این اداره برای فرار از پاسخگویی به قول رسیده گی به خواسته های معترضین٬ فعلا برای خود زمان بخرند.
جمهوری اسلامی تلاش دارد با ایجاد فضای امنیتی مانع پشتیبانی عمومی از خواسته های به حق آنها گردد. این اقدام اعتراضی باید مورد پشتیبانی همه مردم قرار گیرد. خانواده های افغانستانی نباید تنها بمانند. چهرۀ دروغین و فریبکار جمهوری اسلامی را باید شدیدا افشا کرد.
در خارج کشور باید با برپایی موجی از همبسته گی با مردم افغانستاني ساكن ايران ، اعتراض عليه سازمان یافته ترین خشونت نژاد پرستانه علیه مهاجرین و پناهجویان را سازمان داد. افشای چهرۀ دروغین و فاشيستي جمهوری اسلامی در مدیا و رسانه های همه گانی و افکار عمومی جامعۀ بين المللي بايد گسترش يابد. سفارتخانه های جمهوری اسلامی و عوامل حکومت اسلامی ایران برای پاسخگویی به سه دهه اعمال غیر انسانی شان بايد تحت فشار بی امان معترضين و افكار عمومي بين المللي قرار گيرند .
ممنوعیت اسکان مهاجرین افغانستانی در بیش از ٤١ شهر و ١٣ استان٬ فرمان اکید دولتی برای ممنوعیت حتی فروش نان و مواد غذایی و مایحتاج عمومی برای آنان ٬ ممانعت از تحصیل چند صد هزار کودک و نوجوان و بی هویت و بی شناسنامه کردن آنها٬ رفتار نژادپرستانه و به غایت تبعیض آمیز٬ اذیت و آزار سازمان یافتۀ دولتی٬ سیاست داٸمی حکومت اسلامی علیه مردم شریف و تحت ستم افغانستانی بوده است.
فشار برای اخاذی بیشتر از دانش آموزان افغان ساکن در استان قم سبب اعتراض وسیع و گستردۀ خانواده های جان به لب آمده گردید. افزایش سرسام آور گرانی و دستمزدهای ناچیز از یکطرف و سرکیسه کردن خانواده ها برای اخذ شهریۀ گرانقمیت تر در مدارس٬ عملا سبب گردیده است که تعداد چشمگیری از دانش آموزان به ناچار مدرسه و تحصیل را رها کنند.
تجمع اعتراضی خانواده ها در مقابل ساختمان اصلی آموزش و پرورش در شهر قم٬ ابراز خشم و انزجار آنها علیه زورگویی و اجحاف دستگاههای دولتی و از جمله آموزش و پرورش٬ موجب گردید که مسٸولان این اداره برای فرار از پاسخگویی به قول رسیده گی به خواسته های معترضین٬ فعلا برای خود زمان بخرند.
جمهوری اسلامی تلاش دارد با ایجاد فضای امنیتی مانع پشتیبانی عمومی از خواسته های به حق آنها گردد. این اقدام اعتراضی باید مورد پشتیبانی همه مردم قرار گیرد. خانواده های افغانستانی نباید تنها بمانند. چهرۀ دروغین و فریبکار جمهوری اسلامی را باید شدیدا افشا کرد.
در خارج کشور باید با برپایی موجی از همبسته گی با مردم افغانستاني ساكن ايران ، اعتراض عليه سازمان یافته ترین خشونت نژاد پرستانه علیه مهاجرین و پناهجویان را سازمان داد. افشای چهرۀ دروغین و فاشيستي جمهوری اسلامی در مدیا و رسانه های همه گانی و افکار عمومی جامعۀ بين المللي بايد گسترش يابد. سفارتخانه های جمهوری اسلامی و عوامل حکومت اسلامی ایران برای پاسخگویی به سه دهه اعمال غیر انسانی شان بايد تحت فشار بی امان معترضين و افكار عمومي بين المللي قرار گيرند .
تشکیلات خارج کشور حزب کمونیست کارگری ایران برای برپایی این کارزار انسانی دست همه نهادها و سازمانها و فعالین آزادیخواه را به گرمی میفشارد.
با اقدامات همه جانبۀ سیاسی و اجتماعی باید جمهوری رسوای اسلامی را به عقب نشینی و به رسمیت شناختن حق شهروندي و مساوي براي پناهجویان و مهاجرین افغانستانی در ایران واداشت.
تشکیلات خارج کشور حزب کمونیست کارگری ایران
٢٨ دسامبر ٢۰١٤
٢٨ دسامبر ٢۰١٤
________________________
گفتنی است، حزب کمونیست کارگری ایران معروف به حککا حزبی سیاسی است که برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران و استقرار جمهوری سوسیالیستی در ایران تلاش میکند.
حزب کمونیست کارگری یک حزب کمونیستی است که خود را متعهد به سازماندهی انقلاب اجتماعی طبقه کارگر برای برچیدن نظام سرمایه داری و برپایی جامعهای مبتنی بر برابری اقتصادی و اجتماعی میداند. این حزب در سال ۱۳۷۰ شمسی تاسیس شد.
گفتنی است، حزب کمونیست کارگری ایران معروف به حککا حزبی سیاسی است که برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران و استقرار جمهوری سوسیالیستی در ایران تلاش میکند.
حزب کمونیست کارگری یک حزب کمونیستی است که خود را متعهد به سازماندهی انقلاب اجتماعی طبقه کارگر برای برچیدن نظام سرمایه داری و برپایی جامعهای مبتنی بر برابری اقتصادی و اجتماعی میداند. این حزب در سال ۱۳۷۰ شمسی تاسیس شد.
۱۳۹۳ بهمن ۱۲, یکشنبه
خشونت علیه زنان، افغانستان، پدرسالاری، گفتمان سنتی و گفتمان مدرن
درآمد
مساله خشونت شاید از مهیبترین پدیدههایی است که زنان را در افغانستان تهدید میکند. خصوصا در سالهای اخیر این مساله بهشدت در حال گسترش است. گزارشها حاکی از آن است که خشونت علیه زنان در کشور در سال۲۰۱۴ به سطح بیسابقهای بالا رفته و روزبهروز بیرحمانهتر شده است. در گزارشی آمده است تشدید خشونت علیه زنان نشان میدهد حقوقی که آنها از زمان سقوط حکومت طالبان تا اکنون به سختی کسب کردهاند، با خروج نیروهای خارجی در خطر است این موضوع واضح میسازد که دستآوردهای نوین در افغانستان تا چی اندازه شکننده هستند. و چی اندازه سنتهای دیرینه و بومی ما در مقابل پدیدههای مدرن مقاومت میکنند.
مساله خشونت شاید از مهیبترین پدیدههایی است که زنان را در افغانستان تهدید میکند. خصوصا در سالهای اخیر این مساله بهشدت در حال گسترش است. گزارشها حاکی از آن است که خشونت علیه زنان در کشور در سال۲۰۱۴ به سطح بیسابقهای بالا رفته و روزبهروز بیرحمانهتر شده است. در گزارشی آمده است تشدید خشونت علیه زنان نشان میدهد حقوقی که آنها از زمان سقوط حکومت طالبان تا اکنون به سختی کسب کردهاند، با خروج نیروهای خارجی در خطر است این موضوع واضح میسازد که دستآوردهای نوین در افغانستان تا چی اندازه شکننده هستند. و چی اندازه سنتهای دیرینه و بومی ما در مقابل پدیدههای مدرن مقاومت میکنند.
مفاهیم کلیدی: خشونت علیه زنان، افغانستان، پدرسالاری، گفتمان سنتی و گفتمان مدرن.
مقدمه
خشونت علیه زنان از مسایل مهم اجتماعی است که با وجود پیشرفتهای فرهنگی و فکری در بیشتر کشورها حتا کشورهای توسعهیافته و دموکراتیک نیز مشاهده میشود. براساس گزارشهای منتشرشده هر سال بیشتر از دو میلیون زن از طرف شوهرانشان بدرفتاری میبینند و ۵۰ درصد نیز از راههای مختلف قربانی خشونت میشوند. نتایج پژوهشهای مختلف نشان میدهد که زنان هشت برابر بیشتر از مردان خشونت همسرانشان را تجربه میکنند (سولر و همکاران، ۲۰۰۰ به نقل از یزد خواستی، ۱۳۸۷: ۵۶). خشونتی که بالای زنان اعمال میشود محصول ارزشهای پدرسالاری و نابرابری جنسیتی قدرت در خانواده و سرتاسر جامعه است. این خشونت زمانی اتفاق میافتد که مردان از جانب زنان تهدیدی علیه اقتدار مردانه خود و ارزشهای نظام حاکم پدرسالاری احساس کنند.
بنابر تعریف سازمان بهداشت جهانی (WHO)، خشونت به استفاده عمدی از نیروی فزیکی یا قدرت، تهدید و یا تمایل به استفاده از آن علیه خود یا دیگری، گروه یا جامعه اطلاق میشود که موجب بروز آسیب، مرگ، یا آسیبهای روانی، ضعف رشد یا انواع محرومیتها میشود. عواقب خشونت ممکن است بهطور آنی ظاهر شده و یا بهصورت پنهان باقی مانده و سالها پس از آسیب اولیه آشکار شود. در اعلامیه محو خشونت علیه زنان مجمع عمومی سازمان ملل به سال ۱۹۹۳ خشونت علیه زنان بهمعنای هر عمل خشونتآمیز مبتنی بر جنسیت تعبیر شده است که سبب بروز یا احتمال آسیبهای روانی، جسمانی، جنسی و یا آزار و رنج زنان از جمله تهدید به انجام چنین اعمالی یا محدودیتهای اجباری و یا اختیاری از آزادی در زندگی عمومی یا زندگی خصوصی میشود. (نوری، ۸۷: ۱۵).
در کشورهایی که در زمینه خشونتها علیه زنان پژوهشهای انجام گردیده نشانگر این است که بیشتر زنان هنگامی مورد خشونت قرار گرفتهاند که میخواستهاند رابطه رییس و مرئوسی در خانوادهشان را به چالش بکشند. در واقع زنان با مقاومت در برابر نگاه ابزاری به خودشان در خانواده و نه گفتن به محرومیت از تحصیل و اشتغال به تهدیدی بدل میشوند در برابر اقتدار مردانه، که مردان برای مهار ساختن زنان و تحکیم قدرت خود به خشونت متوسل میشوند. یا به تعبیر دیگری میشود گفت که ورود مدرنیزاسیون در حیطه زندگی مردم افغانستان باعث شده است تا زنان نسبت به نابرابریهایی که متحمل هستند، بیشتر آگاه گشته و علاقهمند هستند تا به باز تعریف هویت خود بهشکل متفاوت از گذشته بپردازند. و این تعریف متفاوت از خودشان باعث بروز مقاومت در مقابل سنتها و ارزشهای مسلط شده است.
پدیده خشونت علیه زنان به سان دیگر پدیدههای اجتماعی بستگی به شرایط و ویژگیهای جوامع دارد. معمولا جوامعی که تا هنوز درگیر زندگی سنتی هستند و وارد زندگی مدرن و مدنیت به مفهوم نوین آن نشدهاند؛ بیشتر با مساله خشونت علیه زنان مواجه هستند تا جوامع توسعه یافته و مدرن. بنابراین برای بررسی درست موضوع اصلی بایست نکات خشونتزای جوامع سنتی را بهصورت فشرده توضیح داد.
بنابر تعریف سازمان بهداشت جهانی (WHO)، خشونت به استفاده عمدی از نیروی فزیکی یا قدرت، تهدید و یا تمایل به استفاده از آن علیه خود یا دیگری، گروه یا جامعه اطلاق میشود که موجب بروز آسیب، مرگ، یا آسیبهای روانی، ضعف رشد یا انواع محرومیتها میشود. عواقب خشونت ممکن است بهطور آنی ظاهر شده و یا بهصورت پنهان باقی مانده و سالها پس از آسیب اولیه آشکار شود. در اعلامیه محو خشونت علیه زنان مجمع عمومی سازمان ملل به سال ۱۹۹۳ خشونت علیه زنان بهمعنای هر عمل خشونتآمیز مبتنی بر جنسیت تعبیر شده است که سبب بروز یا احتمال آسیبهای روانی، جسمانی، جنسی و یا آزار و رنج زنان از جمله تهدید به انجام چنین اعمالی یا محدودیتهای اجباری و یا اختیاری از آزادی در زندگی عمومی یا زندگی خصوصی میشود. (نوری، ۸۷: ۱۵).
در کشورهایی که در زمینه خشونتها علیه زنان پژوهشهای انجام گردیده نشانگر این است که بیشتر زنان هنگامی مورد خشونت قرار گرفتهاند که میخواستهاند رابطه رییس و مرئوسی در خانوادهشان را به چالش بکشند. در واقع زنان با مقاومت در برابر نگاه ابزاری به خودشان در خانواده و نه گفتن به محرومیت از تحصیل و اشتغال به تهدیدی بدل میشوند در برابر اقتدار مردانه، که مردان برای مهار ساختن زنان و تحکیم قدرت خود به خشونت متوسل میشوند. یا به تعبیر دیگری میشود گفت که ورود مدرنیزاسیون در حیطه زندگی مردم افغانستان باعث شده است تا زنان نسبت به نابرابریهایی که متحمل هستند، بیشتر آگاه گشته و علاقهمند هستند تا به باز تعریف هویت خود بهشکل متفاوت از گذشته بپردازند. و این تعریف متفاوت از خودشان باعث بروز مقاومت در مقابل سنتها و ارزشهای مسلط شده است.
پدیده خشونت علیه زنان به سان دیگر پدیدههای اجتماعی بستگی به شرایط و ویژگیهای جوامع دارد. معمولا جوامعی که تا هنوز درگیر زندگی سنتی هستند و وارد زندگی مدرن و مدنیت به مفهوم نوین آن نشدهاند؛ بیشتر با مساله خشونت علیه زنان مواجه هستند تا جوامع توسعه یافته و مدرن. بنابراین برای بررسی درست موضوع اصلی بایست نکات خشونتزای جوامع سنتی را بهصورت فشرده توضیح داد.
خشونت علیه زنان در گفتمان سنتی
تحقیقات انجام شده در جوامع سنتی حاکی از این است جوامعی که روی مذهب تاکید نسبتا شدیدی دارند، همچنین خانوادههای بزرگ را نیز ترجیح میدهند؛ هنجارهای سنتی نقش جنسی، از آسیای شرقی تا دنیای اسلام و جوامع غربی زنان را از اشتغال در بیرون از خانه منع میکنند. در واقع، تمام جوامع ماقبل صنعتی بر «تولد و پرورش کودک» بهعنوان هدف اصلی هر زن، مهمترین کارکرد او در زندگی و بزرگترین منبع رضایت او، تاکید میکردند. (ملکی، ۱۳۸۴: ۱۰۳).
در جوامع سنتی بیشترین یا برجستهترین شکل خشونت در حوزه خصوصی (خانواده) رخ میدهد. حوزه خصوصی حوزهای است که در آن جنس نر (پدر، شوهر، برادر) خشونت خود را علیه جنس ماده (مادر، همسر، خواهر) اعمال میکند و جنس مغلوب بهدلیل وابستگی شدیدی که دارد از هر گونه مقاومت چشمپوشی میکند. یا به بیان دقیقتر امکان هرگونه واکنش و مقاومت را از دست میدهد. زیرا در اینگونه جوامع، زن در محیط خانواده فاقد هرگونه استقلال است و عملا در جامعه هیچ نهادی نیز برای حمایت از وی وجود ندارد (یزد خواستی و شیری، ۱۳۸۷: ۵۷).
پدیدهای که در افغانستان بهصورت گسترده وجود دارد، حاکمیت و سلطه نظام پدرسالاری است و در تمام جامعه ما ریشهها و دامن خود را گسترانیده است. پدرسالاری شکلی از سازمان اجتماعی است که در آن زن نه حق دخالت در سیاست را دارد و نه از حقوق مشارکت در اجتماع برخوردار است. نگرش حاکم در آن نگرش مردسالارانه است. به این معنا که مناصب اجتماعی منحصرا به مردان سپرده میشود. در چنین جامعهای، برتری مردان نسبت به زنان در تمام عرصههای جامعه به چشم میخورد. خاصتا دولت و سیاست کاملا پدیده مردسالارانه است. مشارکت زنان در زندگی سیاسی به مفهوم فردی رایج آن در حقیقت بهمعنای زنزدایی است (بشیریه، ۱۳۷۶: ۲۷۹). از لحاظ عملی نیز نگرش مردسالارانه حاکم بر مناسبات زنانه را میتوان در افغانستان در قالب شاخصهایی چون قدرت مردان در عرصه تصمیمگیری و اتخاذ قوانین اجتماعی، نابرابری دسترسی به امکانات و فرصتها به نفع مردان، توجیه ایدیولوژیک تابعیت زن و نفوذ مردان بر کلیه جوانب رفتاری و شخصیتی زنان مشاهده کرد.
شکاف جنسیتی بهعنوان یک شکاف ساختی از تمایز میان دو گروه جمعیتی مردان و زنان بهوجود میآید. علاوتا فعال بودن و غیرفعال بودن این شکافها بر حسب نوع جامعه بر سه نوع تقسیم شده است:
اولا در جامعه سنتی که زنان تابع شوهرانند و نقش سیاسی ندارند این شکاف فعال نیست. دوما در جوامع نوین تحولات گسترده اجتماعی موجب فعال شدن این شکاف در قالب درخواستهای حق انتخاب و رای، اراده و نمایندگی در نهادهای سیاسی و اجتماعی میشود. سوما در جوامع در حال گذار این شکاف نیمهفعال است. بدین معنی که بر حسب حضور و تلاش سایر شکافها، فعال شده و به تراکم میگراید و زمانی از فعالیت باز میایستد (محمدی اصل،۱۳۸۹: ۹۴).
بنابراین خشونت زمانی اتفاق میافتد که شکافهای اجتماعی فعال شوند. و فعال شدن شکافهای اجتماعی منجر به تقسیمات جمعیتی خاصتا تقسیم جنسی میشود. علاوتا «تقسیم جنسیتی جمعیت میان مرد و زن ویژگی پایدار جوامع بشری است» (بشیریه، ۱۳۷۶: ۱۰۰). بنابراین در جوامع سنتی بهدلیل اینکه شکافهای اجتماعی غیرفعال هستند، زنان بر موقعیت خود اعتراضی ندارند و با توجه به ثبات و سکونی که فرهنگ سنتی حاکم دارد، زنان برتری مردانه را سرنوشت طبیعی خود قلمداد نموده هیچ نوع مقاومتی از خود در برابر سلطه مردان نشان نمیدهند. چون در نبود مقاومت کمتر اصطکاک و برخورد نیروها صورت میگیرد، همهچیز شکل طبیعی و نورمال خود را میپیماید. خشونتی که اتفاق میافتد عامل آن گستردگی ارزشهای پدرسالاری و عمودی بودن قدرت میان گروههای جنسی است که بر اثر تحمیل ارزشهای مردسالاری بهوجود آمده است.
گستردگی عرف و عنعنات ناپسند از قبیل ازدواجهای زودهنگام دختران، به ازدواج درآوردن دختران جهت حل منازعه، خرید و فروش زنان… که سبب تحقیر، رنج و انزوای میلیونها زن افغان میشود، ریشه در دیدگاهها و باورهای تبعیضآمیز نسبت به نقش و جایگاه زنان در جامعه افغانستان دارد. و بسیاری از افغانها بهشمول یک تعداد از علمای دینی با استناد به تقسیرشان از اسلام این عنعنات را تقویت میکنند. در حالیکه در بسیاری از موارد این عنعنات مطابق با شریعت اسلامی، قوانین افغانستان و همچنان حقوقی بینالمللی نبوده که در نتیجه منجر به خشونت و نقص حقوق بشری زنان میگردد. (حقوق بشر یوناما ،۹ دسامبر ۲۰۱۰، ص ۱- ۲ ). مشکل اساسی دیگری که فراروی زنان است خوانشهای سنتی از اسلام است که با تفسیرشان ارزشهای سنتی حاکم برجامعه را توجیه میکنند. امروز زن در جامعه افغانی به نام مذهب و سنت بیش از همه رنج میبرد که از درس، سواد و بسیاری از حقوق انسانی، امکانات اجتماعی و رشد کامل و… در بسیار از مناطق افغانستان محروم میباشند. حتا به نام اسلام حقوق و امکانات که اسلام برای زنان داده است، متاسفانه در جامعه ما آن را هم از زنان گرفته است. (روزنامه مشارکت ملی، ۱۳ سرطان ۱۳۹۰ ص۴).
در جوامع سنتی بیشترین یا برجستهترین شکل خشونت در حوزه خصوصی (خانواده) رخ میدهد. حوزه خصوصی حوزهای است که در آن جنس نر (پدر، شوهر، برادر) خشونت خود را علیه جنس ماده (مادر، همسر، خواهر) اعمال میکند و جنس مغلوب بهدلیل وابستگی شدیدی که دارد از هر گونه مقاومت چشمپوشی میکند. یا به بیان دقیقتر امکان هرگونه واکنش و مقاومت را از دست میدهد. زیرا در اینگونه جوامع، زن در محیط خانواده فاقد هرگونه استقلال است و عملا در جامعه هیچ نهادی نیز برای حمایت از وی وجود ندارد (یزد خواستی و شیری، ۱۳۸۷: ۵۷).
پدیدهای که در افغانستان بهصورت گسترده وجود دارد، حاکمیت و سلطه نظام پدرسالاری است و در تمام جامعه ما ریشهها و دامن خود را گسترانیده است. پدرسالاری شکلی از سازمان اجتماعی است که در آن زن نه حق دخالت در سیاست را دارد و نه از حقوق مشارکت در اجتماع برخوردار است. نگرش حاکم در آن نگرش مردسالارانه است. به این معنا که مناصب اجتماعی منحصرا به مردان سپرده میشود. در چنین جامعهای، برتری مردان نسبت به زنان در تمام عرصههای جامعه به چشم میخورد. خاصتا دولت و سیاست کاملا پدیده مردسالارانه است. مشارکت زنان در زندگی سیاسی به مفهوم فردی رایج آن در حقیقت بهمعنای زنزدایی است (بشیریه، ۱۳۷۶: ۲۷۹). از لحاظ عملی نیز نگرش مردسالارانه حاکم بر مناسبات زنانه را میتوان در افغانستان در قالب شاخصهایی چون قدرت مردان در عرصه تصمیمگیری و اتخاذ قوانین اجتماعی، نابرابری دسترسی به امکانات و فرصتها به نفع مردان، توجیه ایدیولوژیک تابعیت زن و نفوذ مردان بر کلیه جوانب رفتاری و شخصیتی زنان مشاهده کرد.
شکاف جنسیتی بهعنوان یک شکاف ساختی از تمایز میان دو گروه جمعیتی مردان و زنان بهوجود میآید. علاوتا فعال بودن و غیرفعال بودن این شکافها بر حسب نوع جامعه بر سه نوع تقسیم شده است:
اولا در جامعه سنتی که زنان تابع شوهرانند و نقش سیاسی ندارند این شکاف فعال نیست. دوما در جوامع نوین تحولات گسترده اجتماعی موجب فعال شدن این شکاف در قالب درخواستهای حق انتخاب و رای، اراده و نمایندگی در نهادهای سیاسی و اجتماعی میشود. سوما در جوامع در حال گذار این شکاف نیمهفعال است. بدین معنی که بر حسب حضور و تلاش سایر شکافها، فعال شده و به تراکم میگراید و زمانی از فعالیت باز میایستد (محمدی اصل،۱۳۸۹: ۹۴).
بنابراین خشونت زمانی اتفاق میافتد که شکافهای اجتماعی فعال شوند. و فعال شدن شکافهای اجتماعی منجر به تقسیمات جمعیتی خاصتا تقسیم جنسی میشود. علاوتا «تقسیم جنسیتی جمعیت میان مرد و زن ویژگی پایدار جوامع بشری است» (بشیریه، ۱۳۷۶: ۱۰۰). بنابراین در جوامع سنتی بهدلیل اینکه شکافهای اجتماعی غیرفعال هستند، زنان بر موقعیت خود اعتراضی ندارند و با توجه به ثبات و سکونی که فرهنگ سنتی حاکم دارد، زنان برتری مردانه را سرنوشت طبیعی خود قلمداد نموده هیچ نوع مقاومتی از خود در برابر سلطه مردان نشان نمیدهند. چون در نبود مقاومت کمتر اصطکاک و برخورد نیروها صورت میگیرد، همهچیز شکل طبیعی و نورمال خود را میپیماید. خشونتی که اتفاق میافتد عامل آن گستردگی ارزشهای پدرسالاری و عمودی بودن قدرت میان گروههای جنسی است که بر اثر تحمیل ارزشهای مردسالاری بهوجود آمده است.
گستردگی عرف و عنعنات ناپسند از قبیل ازدواجهای زودهنگام دختران، به ازدواج درآوردن دختران جهت حل منازعه، خرید و فروش زنان… که سبب تحقیر، رنج و انزوای میلیونها زن افغان میشود، ریشه در دیدگاهها و باورهای تبعیضآمیز نسبت به نقش و جایگاه زنان در جامعه افغانستان دارد. و بسیاری از افغانها بهشمول یک تعداد از علمای دینی با استناد به تقسیرشان از اسلام این عنعنات را تقویت میکنند. در حالیکه در بسیاری از موارد این عنعنات مطابق با شریعت اسلامی، قوانین افغانستان و همچنان حقوقی بینالمللی نبوده که در نتیجه منجر به خشونت و نقص حقوق بشری زنان میگردد. (حقوق بشر یوناما ،۹ دسامبر ۲۰۱۰، ص ۱- ۲ ). مشکل اساسی دیگری که فراروی زنان است خوانشهای سنتی از اسلام است که با تفسیرشان ارزشهای سنتی حاکم برجامعه را توجیه میکنند. امروز زن در جامعه افغانی به نام مذهب و سنت بیش از همه رنج میبرد که از درس، سواد و بسیاری از حقوق انسانی، امکانات اجتماعی و رشد کامل و… در بسیار از مناطق افغانستان محروم میباشند. حتا به نام اسلام حقوق و امکانات که اسلام برای زنان داده است، متاسفانه در جامعه ما آن را هم از زنان گرفته است. (روزنامه مشارکت ملی، ۱۳ سرطان ۱۳۹۰ ص۴).
خشونت علیه زنان در گفتمان مدرن
در گفتمان مدرن مساله اساسی مقاومت زنان در برابر خشونتهای مردسالارانه است. فرهنگ مدرن آگاهی زنان را نسبت به نابرابریهای جنسیتی در خانواده و جامعه افزایش میدهد. زندگی مدرن به زنان یاد میدهد که دست به باز تعریف هویت خود در جامعه مدرن به گسترش علایقشان در شیوهی متفاوت از هویت سنتی بپردازند. در زندگی مدرن است که زنان تحصیل را حق خود قلمداد کرده در کنار مردان وارد آموزشگاه و مراکز تحصیلی میشوند.
با ورود فرهنگ مدرن است که زنان وارد بازار کار شده برای خود شغل انتخاب میکنند و از لحاظ اقتصادی خود را مستقل از مردان خانهشان میسازند. از نسیم مدرنیته است که زنان در ساختار قدرت مشارکت سیاسی میکنند و در تصمیمگیریهای امور جامعه سهیم میشوند. بنابراین زنان بهعنوان نیروهای تازه پا به میدان گذاشته که ادعای حقوق و امتیازگیری از جامعه مردانه دارند. موقعیت و امتیازهای پدرسالاری را به تهدید مواجه میسازند.
فرهنگ مدرن نیز یک فرهنگ مردانه و متکاملتر آیین مردسالارانه است. تفاوتش با فرهنگ کهن و سنتی مردسالاری گذشته این است که زندگی مدرن بیشتر بر واقعیات و تجربه متکی است تا مفاهیم انتزاعی و اسطورهها. اینجا هم مردان هستند که سالاری میکنند. مردان هستند که قدرت را به یدک میکشند. فرهنگ مردسالار دارای آثار خانوادگی، اجتماعی، ایدیولوژیک و سیاسی است. طوریکه در بالا متذکر شدیم در این فرهنگ مردان میتوانند با اعمال زور و فشار یا با به کارگیری سنتها، آیینها و مراسم، قوانین و مقررات، آداب معاشرت، آموزش و تقسیم کار و حتا زبان تعیین کنند که زنان چی نقشی را میتوانند یا نمیتوانند ایفا کنند (احمدی و گرواسی، ۱۳۸۳: ۸).
بنابراین در جامعهای که بافت فرهنگی آن مردسالارانه است، زنان همواره بعد از مردان قرار میگیرند و همواره در معرض تبعیضهای گوناگون ناشی از تعصبات و تفکرات قالبی در باره زنان قرار میگیرند (فاطمی صدر، ۱۳۸۰).
در گفتمان مدرن در مقابل ارزشهای حاکم پدرسالاری و مرد محور پتانسیلهایی بهوجود میآید که مقاومت میکنند و خشونت پدرسالاری را به مقابله میکشانند. در افغانستان نیز با وجود چیرگی ارزشها و الگوهای فرهنگ مردسالاری بهویژه در نهاد خانواده، بهدلیل رو به روشدن جامعه افغانستان خصوصا مناطق شهری به مدرنیته، و تاثیرپذیری ساخت اجتماعی و فرهنگی جامعه از فضای ایجاد شده، دگرگونیهایی در سلطهی ایدیولوژی پدرسالاری در شرف وقوع است.
مدرنیته بهویژه اشکال فرهنگی آن، امکانات و تواناییهایی را جهت مقابله با ارزشهای سنتی و ارایهی الگوهای فرهنگی جدید برای زنان فراهم ساخته است. بهوسیله آن زنان میتوانند در برابر تعریف مردانه هستی اعتراض کنند. انجمنهای حمایت از زنان، سازمانهای غیردولتی و در سطح کلان، شکلگیری جنبشهای فمینیستی در راستای خواستاری وحمایت از حقوق زنان از دستآوردهای گفتمان مدرن است که در واکنش به ساختارهای مردسالارانه سامان یافته است (یزد خواستی و شیری، ۱۳۸۷: ۶۱).
زنان افغانستان نیز، با باز شدن مراکز آموزشی، موجودیت سازمانهای غیردولتی برای حمایت از زنان، نهادهای ملی و بینالمللی حقوق بشری و مدافع حقوق زنان، تدوین قوانین براساس معیارهای شهروندی، و باز شدن بازار کار بر روی زنان باعث شده است که زنان بخود آیند و خواستار حقوق پامالشدهی خود شوند. هویتی که تاکنون مردان برایشان ترسیم کرده بودند را به چالش کشیده، اعتراض کنند. و بهعنوان یک شهروند وارد اجتماع گردند. زنان با نه گفتن به سلطهی ارزشهای مردسالاری و زیر پا گذاشتن هنجارهای حاکم در مقابل مردان قرار میگیرند. ولی بنابر ضعف جسمی و عدم حمایت قوی از طرف جامعه مورد خشونت قرار میگیرند.
با ورود فرهنگ مدرن است که زنان وارد بازار کار شده برای خود شغل انتخاب میکنند و از لحاظ اقتصادی خود را مستقل از مردان خانهشان میسازند. از نسیم مدرنیته است که زنان در ساختار قدرت مشارکت سیاسی میکنند و در تصمیمگیریهای امور جامعه سهیم میشوند. بنابراین زنان بهعنوان نیروهای تازه پا به میدان گذاشته که ادعای حقوق و امتیازگیری از جامعه مردانه دارند. موقعیت و امتیازهای پدرسالاری را به تهدید مواجه میسازند.
فرهنگ مدرن نیز یک فرهنگ مردانه و متکاملتر آیین مردسالارانه است. تفاوتش با فرهنگ کهن و سنتی مردسالاری گذشته این است که زندگی مدرن بیشتر بر واقعیات و تجربه متکی است تا مفاهیم انتزاعی و اسطورهها. اینجا هم مردان هستند که سالاری میکنند. مردان هستند که قدرت را به یدک میکشند. فرهنگ مردسالار دارای آثار خانوادگی، اجتماعی، ایدیولوژیک و سیاسی است. طوریکه در بالا متذکر شدیم در این فرهنگ مردان میتوانند با اعمال زور و فشار یا با به کارگیری سنتها، آیینها و مراسم، قوانین و مقررات، آداب معاشرت، آموزش و تقسیم کار و حتا زبان تعیین کنند که زنان چی نقشی را میتوانند یا نمیتوانند ایفا کنند (احمدی و گرواسی، ۱۳۸۳: ۸).
بنابراین در جامعهای که بافت فرهنگی آن مردسالارانه است، زنان همواره بعد از مردان قرار میگیرند و همواره در معرض تبعیضهای گوناگون ناشی از تعصبات و تفکرات قالبی در باره زنان قرار میگیرند (فاطمی صدر، ۱۳۸۰).
در گفتمان مدرن در مقابل ارزشهای حاکم پدرسالاری و مرد محور پتانسیلهایی بهوجود میآید که مقاومت میکنند و خشونت پدرسالاری را به مقابله میکشانند. در افغانستان نیز با وجود چیرگی ارزشها و الگوهای فرهنگ مردسالاری بهویژه در نهاد خانواده، بهدلیل رو به روشدن جامعه افغانستان خصوصا مناطق شهری به مدرنیته، و تاثیرپذیری ساخت اجتماعی و فرهنگی جامعه از فضای ایجاد شده، دگرگونیهایی در سلطهی ایدیولوژی پدرسالاری در شرف وقوع است.
مدرنیته بهویژه اشکال فرهنگی آن، امکانات و تواناییهایی را جهت مقابله با ارزشهای سنتی و ارایهی الگوهای فرهنگی جدید برای زنان فراهم ساخته است. بهوسیله آن زنان میتوانند در برابر تعریف مردانه هستی اعتراض کنند. انجمنهای حمایت از زنان، سازمانهای غیردولتی و در سطح کلان، شکلگیری جنبشهای فمینیستی در راستای خواستاری وحمایت از حقوق زنان از دستآوردهای گفتمان مدرن است که در واکنش به ساختارهای مردسالارانه سامان یافته است (یزد خواستی و شیری، ۱۳۸۷: ۶۱).
زنان افغانستان نیز، با باز شدن مراکز آموزشی، موجودیت سازمانهای غیردولتی برای حمایت از زنان، نهادهای ملی و بینالمللی حقوق بشری و مدافع حقوق زنان، تدوین قوانین براساس معیارهای شهروندی، و باز شدن بازار کار بر روی زنان باعث شده است که زنان بخود آیند و خواستار حقوق پامالشدهی خود شوند. هویتی که تاکنون مردان برایشان ترسیم کرده بودند را به چالش کشیده، اعتراض کنند. و بهعنوان یک شهروند وارد اجتماع گردند. زنان با نه گفتن به سلطهی ارزشهای مردسالاری و زیر پا گذاشتن هنجارهای حاکم در مقابل مردان قرار میگیرند. ولی بنابر ضعف جسمی و عدم حمایت قوی از طرف جامعه مورد خشونت قرار میگیرند.
نتیجهگیری
ویژگیهای فرهنگیای که افغانستان دارد از یکسو میراث باقی مانده از یک سنت کهن و دیرینه مردسالاری است که در تمام لایههای زندگی تجربه میشود و از سوی دیگر بینصیب از سوغاتهای مدرن نیز نمانده است. در قسمتهایی بزرگی از زندگی مردم افغانستان پدیدهها و افکار تازهی که معمولا منشا بیرونی دارند، مشاهده میشود که روی زندگی افراد جامعه اثرات خود را گذاشته است. در سنت کهن و بومی افغانستان تفاوتهای جنسی بهشکل بسیار بزرگی هم در حیطه خصوصی و هم در حوزه عمومی وجود داشته است. حاکمیت ارزشهای پدرسالاری در سنت فرهنگی و اجتماعی سیاسی افغانستان زنها را بهشدت منزوی و بیرون از حیطه تصمیمگیریها و نقشآفرینی کردن هم در خانواده و هم در بیرون از خانواده شده است.
خشونت علیه زنان محصول ارزشهای پدرسالاری و توزیع نابرابر جنسیتی قدرت در خانواده و جامعه است. و زمانی اتفاق میافتد که مردان علیه اقتدار مردانه خود وارزشهای پدرسالاری تهدید احساس کنند. نگرشها، باورها و الگوهای فرهنگ مذکر از مهمترین عوامل ساختاری، زمینهساز برای تقویت چرخههای خشونت علیه زنان است. خشونت علیه زنان تایید نوع خاصی از نظام اجتماعی و ناشی از باورهای اجتماعی خاصی است که زنان را کماهمیتتر و کمارزشتر از مردان میشمارد. و اعتقاد دارد چنانچه در این نظم چالشی بهوسیله زنان ایجاد شود باید با آن با خشونت به مقابله برخاست.
در افغانستان معمولا زنانی مورد خشونت قرار میگیرند که در مقابل مردان خانه ایستاده میشوند؛ دارای تحصیلات هستند، بیرون از خانه کار میکنند، یا اینکه دانشآموزان مکاتب و دانشگاهها هستند. یعنی این مدرنیته است که با تجهیز شناختی زنان به ارزشها و منابعی چون تحصیلات و اشتغال، پتانسیل مقاومت را در میان زنان افزایش داده است. تحصیلات با افزایش و بالابردن آگاهی زنان نسبت به تبعیض جنسیتی، و اشتغال، از طریق دادن هویت مستقل به زنان، که امکان برون آمدن آنها از زیر چتر حمایتی پدر یا شوهر را فراهم میسازد. بدینگونه زنان را از انفعال سنتی در برابر خشونت خانوادگی و اجتماعی دور کرده و آنها را مستعد مقاومت در برابر ارزشهای پدرسالاری و توزیع نابرابرانهی قدرت در خانواده ساخته است. بنابراین مردان نیز در برابر مقاومت زنان به خشونت متوسل میشوند.
خشونت علیه زنان محصول ارزشهای پدرسالاری و توزیع نابرابر جنسیتی قدرت در خانواده و جامعه است. و زمانی اتفاق میافتد که مردان علیه اقتدار مردانه خود وارزشهای پدرسالاری تهدید احساس کنند. نگرشها، باورها و الگوهای فرهنگ مذکر از مهمترین عوامل ساختاری، زمینهساز برای تقویت چرخههای خشونت علیه زنان است. خشونت علیه زنان تایید نوع خاصی از نظام اجتماعی و ناشی از باورهای اجتماعی خاصی است که زنان را کماهمیتتر و کمارزشتر از مردان میشمارد. و اعتقاد دارد چنانچه در این نظم چالشی بهوسیله زنان ایجاد شود باید با آن با خشونت به مقابله برخاست.
در افغانستان معمولا زنانی مورد خشونت قرار میگیرند که در مقابل مردان خانه ایستاده میشوند؛ دارای تحصیلات هستند، بیرون از خانه کار میکنند، یا اینکه دانشآموزان مکاتب و دانشگاهها هستند. یعنی این مدرنیته است که با تجهیز شناختی زنان به ارزشها و منابعی چون تحصیلات و اشتغال، پتانسیل مقاومت را در میان زنان افزایش داده است. تحصیلات با افزایش و بالابردن آگاهی زنان نسبت به تبعیض جنسیتی، و اشتغال، از طریق دادن هویت مستقل به زنان، که امکان برون آمدن آنها از زیر چتر حمایتی پدر یا شوهر را فراهم میسازد. بدینگونه زنان را از انفعال سنتی در برابر خشونت خانوادگی و اجتماعی دور کرده و آنها را مستعد مقاومت در برابر ارزشهای پدرسالاری و توزیع نابرابرانهی قدرت در خانواده ساخته است. بنابراین مردان نیز در برابر مقاومت زنان به خشونت متوسل میشوند.
کابل در فهرست ده شهر آلودۀ جهان،
بر بنیاد گزارشها، کابل در فهرست ده شهر آلودۀ جهان، پس از دهلینو در هند قرار گرفته است. نگاهي به چشمانداز شهر كابل، به خوبي گوياي تیرهگی هوای شهر و فضاي آلودۀ آن است.
به گفتۀ شهروندان، کابل هیچ شباهتی به پایتخت ندارد. كابل، شهري خاكآلود است كه ذرات معلق خاك، با آلودهگيهاي ناشي از دود موترها و ديگر آلايندههای محیط زیستی، درهم ميآميزد.
استفاده از چوب و سنگهای سوخت در حمامها، نانواییها، کورههای خشتپزی و کارخانهها، سبب گردیده تا غلظت آلودهگی هوا در کابل به صورت بیسابقهیی بیشتر شود.
از سوی دیگر، تراکم بیش از حد نفوس در پایتخت، سبب بروز مشکلات زیادی، از جمله ازدیاد وسایط حملونقل و تولید مواد دودزا شده است.
آلودهگيهاي زيست محيطي پایتخت، تنها به آلودهگي هوا محدود نميشود؛ تولید انبوه زبالههای شهري که به صورت معیاری جمعآوری و دفع نمیشوند نیز بر این آلودهگیها افزوده است.
غلام محمد ملکیار معین مسلکی ادارۀ ملی محیط زیست، میگوید که هوای کابل، بیشتر به دلیل افزایش ذرات معلق در هواست. ملکیار میافزاید، 65 درصد جادههای کابل آسفالت نیستند و این موضوع سبب گردیده تا هوای کابل همواره غبارآلود باشد.
آقای ملکیار، فقر شدید جامعه را نیز یکی دیگر از دلایل افزایش آلودهگی هوای پایتخت میداند و میگوید: 56 درصد مردم افغانستان، زیر خط فقر زندهگی میکنند و به دلیل نداشتن امکانات گرمایشی معیاری در فصل زمستان، بیشتر از مواد سوختی دودزا مانند چوب و یا ذغالسنگ استفاده میکنند.
ادارۀ ملی محیط زیست کشور، به تازهگی دستگاه سنجش آلودهگی هوا را راهاندازی کرده و قادر است تامیزان افزایش یا کاهش آلودهگی هوا را در پایتخت بسنجد.
ادارۀ ملی محیط زیست، گزارش مبنی بر گنجانده شدن نام کابل در میان ده شهر آلودۀ جهان را رد میکند و میگوید: «تا سال 2013 امکان این وجود داشت که کابل در این فهرست قرار گیرد، اما در جریان یک سال گذشته، آنها طرح های خوبی را برای محو آلودهگی هوای کابل و دیگر ولایات روی دست گرفتند».
به هرحال، افزایش آلودهگی هوای پایتخت، به شدت بر روی حفظ سلامتی و صحت مردم تأثیر منفی گذاشته است. به نظر میرسد که نه شهرداری کابل و نه هم ادارۀ ملی محیط زیست، هیچکدام طرح مشخص و مدونی برای کاهش آلودهگی هوا روی دست ندارند.
اشتراک در:
پستها (Atom)