۱۳۹۴ مرداد ۹, جمعه

شماری از مدارس در ایران دانش‌آموزان افغان را ثبت‌نام نمی‌کنند!

شماری از مدارس در ایران دانش‌آموزان افغان را ثبت‌نام نمی‌کنند!!!


به گزارش روزنامه اعتماد، با وجود اینکه رهبر جمهوری اسلامی چند ماه پیش دستور داده بود که هیچ دانش‌آموز افغانستانی نباید از تحصیل بازبماند اما این دستور در عمل اجرا نمی‌شود.
چندی پیش آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی گفته بود که کودکان افغان نباید از تحصیل باز بمانند حتی آن‌هایی که مجوزهای قانونی اقامت در ایران را ندارند.
موسوی، مدیر خانه کودک ناصرخسرو که آموزش شمار گسترده‌ای از دانش‌آموزان محروم از تحصیل افغانستانی را به عهده داشته، به روزنامه اعتماد گفته که لیستی از مدارس نزدیک خانه بچه‌ها آماده کرده‌اند و در اختیار دانش‌آموزان و والدین‌شان قرار داده‌اند تا هر کس بتواند فرزندش را نزدیک خانه‌اش ثبت‌نام کند، اما همه مدارس به جز یک مدرسه در خاوران، «یا گفته‌اند جا ندارند، یا اعلام کردند که بخشنامه نیامده و کاری از دست‌شان برنمی‌آید یا حتی ابراز بی‌اطلاعی کرده‌اند.»
فاطمه موسوی، نوجوان افغان ۱۵ ساله است و تاکنون در مدرسه خودگردان ناصر‌خسرو درس می‌خوانده و امسال باید به کلاس هشتم برود اما هنوز هیچ مدرسه‌ای حاضر به ثبت نام او نشده است.
او می‌گوید که حاضر است هر نوع امتحانی بدهد و تحت هر شرایطی شده است به مدرسه برود تا بتواند به تحصیلات دانشگاهی برسد: «می‌خواهم مترجمی زبان یا پزشکی بخوانم و برگردم افغانستان و به کشور خودم خدمت کنم.»
فاطمه گفته که به مدرسه‌ای در جنوب شهر تهران برای ثبت‌نام رفته است اما با «برخورد بسیار بدی» به او گفته‌اند که بدون مدارک ثبت‌نامش نمی‌کنند.

شهروندان افغانستان به عنوان بزرگترین گروه مهاجران به ایران در چند دهه اخیر، با محدودیت‌های بسیاری در رابطه با حقوق شهروندی روبه‌رو هستند.
ویس‌الدین هم می‌گوید: «نمی‌دانم به چه کسی باید خواهش کنم تا بگذارند من تا کلاس ١٢ بخوانم. بعد می‌روم افغانستان و معلم می‌شوم و نمی‌گذارم هیچ بچه‌ای دور و برم از درس خواندن بماند (محروم شود) . اما وقتی کسی نیست از او خواهش کنم، خب می‌خندم دیگر، چه کار کنم، خودم را بکشم؟»
او می‌گوید: «من الان نه افغانستانی هستم و نه ایرانی. در واقع الان هیچی نیستم و می‌خواهم با درس خواندن برای خودم چیزی شوم.»
جمشید دانش‌آموز دیگر مدرسه خودگردان تحت نظر انجمن حقوق کودک است. او که از دو سالگی در ایران بوده است و پنج کلاس در مدرسه ناصرخسرو درس خوانده، امیدوار است بتواند وارد مدارس دولتی شود و «یک مدرک تحصیلی معتبر» دریافت کند اما تمام پنج مدرسه‌ای که در محله آن‌ها قرار دارد تاکنون حاضر به ثبت نام او نشده‌اند.
این وضعیت داستان مشترک بسیاری از افغان‌هایی است که طی دو ماه گذشته راهی مدارس دولتی شدند و تاکنون «دست رد به سینه‌شان خورده است»، در حالی که همه مسئولان حکومتی به‌شکل رسمی یا غیررسمی اعلام کرده‌اند که قطعاً فرمان رهبر جمهوری اسلامی را اجرایی و چالش‌های اداری، پشتیبانی و مالی این امر را حل و فصل خواهند کرد.
این دانش‌آموزان در حالی از تحصیل بازمانده‌اند که محمدعلی صالحی، معاون اداره کل امور اتباع و مهاجران خارجی وزارت کشور نیز چند هفته پیش گفته بود که از مهرماه سال جاری ۲۰۰ هزار دانش‌آموز افغان به جمعیت ۱۹ میلیونی دانش‌آموزان ایران افزوده می‌شوند.
بر اساس گزارش‌ها، حدود ۸۰ درصد دانش‌آموزان خارجی در ایران، مهاجران افغان هستند.
برابر برآوردهای مقامات ایرانی، ۱.۵ میلیون پناهجوی افغان که غیرمجاز خوانده می‌شوند در ایران زندگی می‌کنند. این دست از پناهجویان، از هیچ‌گونه خدمات دولتی برخوردار نیستند و مشکلات متعددی در زمینه کار، تحصیل و خدمات درمانی دارند. 
رادیو زمانه

۱۳۹۴ مرداد ۴, یکشنبه

زن ستیزی بس است / از خانم مرادی حمایت می کنیم

زن ستیزی بس است / از خانم مرادی حمایت می کنیم

فعالین زن در دایکندی: زن ستیزی بس از است، از خانم مرادی حمایت می کنیم.
فعالین زن در دایکندی: زن ستیزی بس از است، از خانم مرادی حمایت می کنیم.

عبدالنصیر موحدی


فعالین زن و مسوولین شوراهای زنان دایکندی در یک حرکت مدنی از تصمیم دولت مبنی بر تعیین خانم معصومه مرادی به عنوان والی این ولایت حمایت کردند. آنان به روز جمعه 11 سرطان با تجمع در مقابل شورای ولایتی دایکندی وسر دادن شعارهای زن ستیزی بس است، حمایت قاطع شان را از تقرری خانم مرادی اعلان کردند.

۱۳۹۴ مرداد ۱, پنجشنبه

یک مرد افغان از علایق همجنسگرائی اش پرده برداشت

یک مرد افغان از علایق همجنسگرائی اش پرده برداشت


Afghan National Naimat Sadat
نعمت سادات، مرد افغانی الاصل امریکائی و پروفیسور اسبق دانشگاه امریکائی در افغانستان از علایق همجنسگرائی اش پرده برداشت و این رازش را از طریق رسانه ها فاش ساخت.
آقای سادات در یک پیام فسبوکی اش نوشته است: ” خیلی خرسندم ازینکه موفق شدم فرایند بیرون شدن از پشت پرده همجنسگرائی را تکمیل کنم و بار سنگینی را از روی شانه های بردارم.”
سادات افزوده است: “میخواهم به کسانیکه هنوز در مورد من نمیدانند بگویم، بلی من افتخار میکنم که یک همجنسگرا، یک افغان و یک مسلمان هستم. حالا میتوانم بدون سوالهای اذیت کننده خاله ها و کاکاهایم که میگفتند (نعمتی تو چرا زن نکدی .. . ؟)، زنده گی کنم و حالا هیچ کسی نخواهد پرسید که چرا ازدواج نکرده ام.”
نعمت سادات در تماس با خامه پرس گفت که وی در۱۱ سال گذشته با ۲۰۰ مرد رابطه جنسی برقرار کرده است.
در عکسهای که نعمت سادات در دیوار فسبکش گذاشته است، دیده میشود که بعضی اوقات وی چهره اش را مثل زنها آراسته میسازد و همچنان خصوصیات زنانه در ژست وحرکات وی نیز دیده میشود.
اما مسئولین در دانشگاه امریکائی در افغانستان در واکنش به ادعای نعمت سادات که گفته است بحیث استاد در دانشگاه امریکائی افغانستان ایفائی وظیفه کرده است، میگویند: ” دانشگاه امریکائی افغانستان از سال تاسیس (۲۰۰۶) بدینسو با رعایت اصل و معیار بلند اخلاقی در تطابق با فرهنگ مردم افغانستان فعالیت کرده است. هرگونه ادعا درین مورد افسانه سازی و کذب است.”
در همین حال نعمت سادات میگوید که وی از برج جولای ۲۰۱۲ الی جولای ۲۰۱۳ در دانشگاه امریکائی به تدریس دروس پیشنیاز برای دانشکده های علوم سیاسی، روابط بین الملل، اقتصاد سیاسی و تاریخ افغانستان، پرداخته است.
آقای سادات افزود که به شمول چند همجنسگرائی افغان، ۵ همجنسگرای امریکائی نیز درین دانشگاه در بخشهای مختلف ایفائی وظیفه میکنند.
این در حالی است که همجنسگرائی یکی از جرایم شدید و جدی در افغانستان پنداشته میشود که کیفرش احتمالاً به اعدام/مرگ خواهد انجامید.

۱۳۹۴ تیر ۳۱, چهارشنبه

فاجعه جلریز توطیه یا واقعیت؟




فاجعه جلریز توطیه یا واقعیت؟


شهدای جلریز
«این ناآرامی‌ها دو روز قبل از شهادت شهدای جلریز در نطق رسمی اشرف غنی در مورد حل منازعات کوچی و مردم هزاره به‌وضوح دیده شد. او همان روزی که گفت فرهنگ گروگان‌گیری برایم قابل‌تحمل نیست، بی‌رحمانه‌ترین نقشه نسل کوشی هزاره را در لفافه تشکیل هیات آشتی میان کوچی و هزاره به والی میدان وردک ابلاغ کرد. نقش والی میدان وردک چه بود؟ شرح وظایف این والی فاسد، طبق دستور غنی، هماهنگی بین کوچی‌های برگشته از بهسود، نیروهای امنیتی دولت وحشت ملی، طالبان و پشتون‌های محل برای حمله به جوانان هزاره بود که در جلریز برای امنیت مردم خدمت می‌کردند.»

۱۳۹۴ تیر ۳۰, سه‌شنبه

یک عضو کمیته ولایتی شورای عالی صلح در کابل کشته شد

یک عضو کمیته ولایتی شورای عالی صلح در کابل کشته شد

فخرالدین قاری زاده


یک عضو کمیته ولایتی شورای عالی صلح در کابل کشته شدمسوولان در ولایت میدان وردک از کشته شدن یک عضو کمیته ولایتی شورای عالی صلح در  ولایت کابل خبر می‌دهند.
عطا الله خوگیانی، سخنگوی والی میدان وردک امروز گفت: مولوی صالح محمد هوتک، عضو کمیته ولایتی شورای عالی صلح در این ولایت شب گذشته در منطقه قلعه حیدر خان  ولسوالی پغمان ولایت کابل از سوی افراد مسلح ناشناس کشته شده است.
به گفته وی،  این رویداد زمانی رخ داده که این عضو شورای عالی صلح  پس از ادای نماز خفتن به سوی منزل اش در حرکت بود. 
خوگیانی می افزاید: مولوی صالح محمد هوتک در کنار مسوولیت در کمیته ولایتی شورای عالی صلح،  امامت یک مسجد جامع  در قلعه حیدر خان ولسوالی پغمان را نیز به عهده داشت.
تاکنون هیچ فرد یا گروهی مسوولیت این رویداد را به عهده نگرفته است.

داعش در افغانستان خطر بزرگ نه اما تهدید جدی به حساب می آید


داعش در افغانستان خطر بزرگ نه اما تهدید جدی به حساب می آید


38e1a18e-453d-4800-99e5-15f8ca1cd374_16x9_600x338
خامه پرس 

مقام‌های ماموریت قاطع ناتو در افغانستان می‌گویند دولت اسلامی عراق و شام(داعش) برای حکومت افغانستان یک خطر بزرگ نه اما تهدید جدی پنداشته می‌شود.



براین تریبیس، مسؤول روابط رسانه‌های نیروهای ماموریت قاطع ناتو به در گفت‌گویی با رادیو آزادی گفته‌است که آنان فعالیت گروه داعش را در افغانستان با دقت کامل بررسی می‌کنند.
او گفته‌است که رییس جمهور غنی و جنرال جان کمپبل، فرمان‌دۀ عمومی ناتو در افغانستان این موضوع را از نزدیک بررسی می‌کنند و در این رابطه آگاهی‌های استخباراتی را شریک می‌سازند.

۱۳۹۴ تیر ۲۹, دوشنبه

فاجعه در بهسود و دايميرداد؛ راستي منشور تحول و تداوم را به ياد داريد؟



فاجعه در بهسود و دايميرداد؛ راستي منشور تحول و تداوم را به ياد داريد؟

فاجعه در بهسود و دايميرداد؛ راستي منشور تحول و تداوم را به ياد داريد؟
عبدالرحمن فهیمی
۰  نظر
آقای غنی در دور دوم برگزاری انتخابات توجه ویژۀ به جامعۀ هزاره کرد. او به کمک مشاوران و همکاران هزاره تبارش، دریافت، که یکی از مهمترین نگرانی ها و دغدغه های مردم، معضل کوچی و ده نشین است. از این رهگذر منشور تحول و تداوم به ویژه آن بخش را که به مبحث کوچی ها می پردازد، بیشتر به رخ مردم کشید...


 
یک دهه است که ولسوالی های «دایمیرداد» «حصه اول بهسود» و «مرکز بهسود» ولایت میدان وردک و نیز بخش های از ولسوالی «ناهور» ولایت غزنی، شاهد «منازعات» و درگیری های زیان بار میان نیروهای به نام «کوچی» و مردمان «ده نشین» است. کوچی ها با مواشی شان زمین ها و مزارع للمی و آبی مردم محل را تخریب می کنند. این امر با واکنش مردم مواجه شده و باعث درگیری های شدید شده است. تا به حال تلفات انسانی و مالی بر مردم محل وارد گردیده است. کوچی ها مرتکب قتل شده و ده ها انسان را کشته شده اند، خانه های مردم را به آتش کشیده اند، مزارع للمی و آبی را تخریب کرده اند، مکاتب، مراکز صحی و حتی اماکن مقدس مذهبی را سوزانده اند و مواشی مردم را از خانه های شان غارت کرده اند.

سیب‌های خونین جلریز


سیب‌های خونین جلریز




 
 
فلانکوچ پر از مسافر است؛ در چهره تک تک مسافرها می‌شود اضطراب و نگرانی عبور از جلریز را دید، به جلریز می‌رسیم، سکوت سنگین بر مکالمه‌ی مسافرین غلبه می‌کند. دیگر هیچ کسی حرف نمی‌زند، همه از شیشه‌ی موتر با نگرانی بیرون را می‌بینند. از شیشه‌ی موتر می‌بینم که فضای جلریز را ابر سیاهی پوشانده است، سیب‌های جلریز را باد به شدت تکان می‌دهد، چند دقیقه در سکوت می‌رویم تا این‌که در میانه‌ی جلریز می‌رسیم و ویرانه‌های پوسته‌های هزاره های که چندی قبل به قتل رسیدند نمایان می‌شود، دیوارهای سمنتی فرو ریخته و سوخته تنها نشانه‌های است که از آن پایگاه‌ها باقی مانده است.  تلاش می‌کنم از بین موتر چند تا عکس بگیرم، اما همراهان مانع می‌شوند؛ می‌گویند اگر کسی از خانه‌ها متوجه شود که عکس می‌گیری شاید فیر نماید. این اولین باری نبود که از جلریز عبور می‌کردم، اما این بار با هر بار دیگر فرق داشت، اینگار جلریز یک قتل‌گاه بود و ما می‌رفتیم به سوی مرگ، هیچ وقت تاثیر فضای جلریز را بر روحیه‌ی مسافرین این قدر سنگین و وحشتناک ندیده بودم. می‌فهمم این فضا چرا این قدر سنگین و دهشت‌ناک شده است، پیش از این وقتی از این‌جا عبور می‌کردم می‌دانستم کسی هست که امنیت این مکان مرگ را تامین می‌کند، می‌دانستم فرمانده محمد‌سیاه با سربازانش این‌جا است تا من و دیگر مسافرین با خیال راحت از جلریز عبور کنیم، اما اکنون فرمانده نیست، او رفته است و با خونش سیب‌های جلریز را آب یاری کرده است تا سیب سرخ دهند، فقدان فرمانده محمد سیاه را با سربازانش فقط می‌شود در جلریز حس کرد، جلریز بی‌حضور او وحشتناک است، سیب‌هایش تنشه‌ی خون مسافرین است و زنده رد شدن از آن‌جا خوش شانسی می‌خواهد و بس.

تهدیدات امنیتی و مشکلات سربازان حربکی حادثه جلریز



تهدیدات امنیتی و مشکلات سربازان حربکی حادثه جلریز

گزارش: سلیم آزاد
wahdat news
هجوم طالبان مسلح بالای پوسته های حربکی در ولسوالی جلریز ولایت میدان وردک، 31 کشته و 3 زخمی و تعداد از پلیس حربکی تا هنوز مفقود گردیده است. این رویداد، واکنش های قومی و منطقه ای را در قبال نا رسایی های حکومت و نهاد های امنیتی در رویداد جلریز، به دنبال داشتند. رییس جمهور غنی برای بررسی این رویداد هیات را موظف ساختند تا این رویداد را بررسی کنند. هیات بررسی این رویداد، گزارش بررسی خود را به رییس جمهور غنی فرستاده است. تا هنوز معلوم نیست که این هیات در آن گزارش چه نوشته کرده است.
پلیس حربکی که در جنگ جلریز کشته و زخمی شده اند، اکثرآ از یک قوم یعنی ازهزاره های افغانستان می باشد. این پلیس ها اعتراض دارند که در جنگ جلریز به دلیل که پوسته های حربکی از قوم هزاره بودند، از طرف حکومت به خصوص قامندانی امینه میدان وردک مورد تبعیض و بی توجهی قرار گرفته است.
کریم امیری و علی ربیعی از جمله سربازان حربکی اند که از جنگ جلریز زنده بیرون شده است. این سربازان در کابل بدون سرنوشت زندگی خود را سپری می کنند. کریم امیری از حکومت و قومندانی امنیه میدان وردک انتقاد دارد که: زمانی که ساعت 09:00 بجه شب بالای پوسته ها حمله صورت گرفت، به قومندانی امینه میدان وردک اطلاع داده است. اما تا 48 ساعت که تمام پوسته ها سقوط می کند، نیرو های کمکی در ساحه نمی رسد. کریم امیری پس از سقوط پوسته ها به بامیان رفته و از طریق دره غوربند به کابل آمده است. وی ادعا دارد که در کابل بدون سرنوشت زندگی می کند و از طریق تلفون های شهدا شماره تلفون اش در دسترس طالبان قرار گرفته است و از شماره های نا شناس تهدید به مرگ می شود.
علی ربیعی می گوید: شماره های ناشناس برای ما زنک می زند، می گوید به هیچ صورت شما سربازان حربکی را زنده نمی گذاریم. سر نوشت شما را مانند دیگر سربازان که در پوسته ها کشته شدند، بد تر می کنیم. در تلفون برای ما می گویند که شما را با مرمی نمی کشیم بلکه زنده آتش می زنیم.
این سربازان حربکی ادعا دارد که ماه ها بدون معاش در پوسته های حربکی در والسوالی جلریز خدمت کرده است. زمانی که سربازان از جنگ به کابل برگشته است تا کنون نه دولت و نه رهبران برای حل مشکلات آن ها اقدام نکرده است. این سربازان در دفتر یک حزب سیاسی بدون سرنوشت زندگی می کنند.
پوسته های حربکی در ولسوالی جلریز، در مسیر پر عبور و مرور هزاره های مناطق مرکزی افغانستان می باشد. این پوسته ها نزدیک به شش سال برای تامین امنیت ایجاد شده بود. در این مدت این راه نسبتآ امن نگداشته شده بود.
حالا با سقوط پوسته های حربکی و بیرون کشیدن پلیس محلی از شاه راه کابل_ بامیان، نگرانی ها وجود دارد تا این راه مانند راه های جاغوری_غزنی و کابل _کندهار نا امن گردد و زمینه برای گروگان گیری هزاره ها ایجاد گردد.

۱۳۹۴ تیر ۲۸, یکشنبه

محقق: حکومت شیعیان و هزاره ها را در برابر داعش بی دفاع نگذارد

محقق: حکومت شیعیان و هزاره ها را در برابر داعش بی دفاع نگذارد


a0e38d3f19ab5c6d7770c77025949886_XL
محمد محقق، معاون دوم رییس اجرایی حکومت وحدت ملی می‌گوید یکی از اهداف فعالیت‌های گروه داعش در بخش‌های مرکزی افغانستان هدف‌قراردادن هزاره‌ها و شیعیان است.
محمد محقق در گفت‌گوی ویژه‌یی با تلویزیون آشنای صدای امریکا با اظهار این مطلب گفته‌است که اگر ارتش و پولیس در جنگ با داعش ضعف نشان دهند و از قیام‌های مردمی کار گرفته نشود، تجارب جنگ‌های دهۀ ۱۹۹۰ در افغانستان تکرار خواهد شد.
او افزوده‌است اگر ضرورت ایجاب کند و ارتش و پولیس نیاز به کمک داشته باشند، مردم شمال آمادۀ کمک به قوای مسلح کشور می‌باشند

آیین قوم‌گرایی؛ منشای کینه ‌توزی‌های بزرگ



آیین قوم‌گرایی؛ منشای کینه ‌توزی‌های بزرگ


و

 
ساختار تعصب، در نفس خود، نوعی از روابط و ساختار ذهنی است که چارچوب ریاضیک عصبیت را تشکیل می‌دهد. چارچوب ریاضیک به این معنا که کنش متقابل در یک ساختار تعاملی رنگ یافته از تعصب محاسبه‌پذیر می‌سازد. به‌عنوان مثال، هرگاه کسی بگوید که افغانستان سی‌وچهار ولایت دارد، به این معنا است که از طریق یک ساخت ریاضیک به این «فهم» دست یافته است...


آیین قوم‌گرایی؛ منشای کینه‌توزی‌های بزرگ

نویسنده: عباس فراسو

عقربه ساعت‌های تباری- نژادی در افغانستان تندتر می‌زند؛ از جنگ بر سر واژه‌ها تا توهمات افزون‌خواهانه و دیگرستیزانه قومی، شگون‌های بدی را جار می‌زنند. گفته‌اند که افغانستان یک جامعه چندقومی است که در آن بدگمانی‌های قومی در اوج خود قرار دارد. در واقع، تاریخ پرخشونت و چندین دهه جنگ جامعه افغانستان را آسیب‌پذیر کرده و سبب شکل‌گیری حافظه جمعی مخاصمه‌ای و بدگمانی در میان اقوام شده است. برای مرزبندی‌های قومی، تاریخ و حافظه جمعی تعریف شده است. هرچند تلاش‌های اکادمیک در بیش از نیم قرن اخیر در جهان، خشونت‌های قومی، جنگ‌های خانمان‌سوز نژادی و نفرت‌های جمعی را به‌صورت پیچیده‌ای توضیح داده است، اما در مورد افغانستان چندین رویکرد تحلیلی به‌میان آمده است که در آن میان تحلیل قومی منازعه بسیار ضعیف است.در این میان رویکردهایی که توجه به عامل خارجی داشته، طرفداران زیادی دارد. در کلیت، رویکردهای تحلیلی را می‌توان این‌گونه دسته‌بندی کرد: ۱) رویکرد جغرافیایی که توجه به فکتور جغرافیایی و یا موقعیت جیواستراتژیک افغانستان دارد که به‌نام «بازی بزرگ» نیز معروف است و تاکید بر مداخلات خارجی دارد؛ ۲) رویکرد ارزشی- فرهنگی که توجه به تنش میان ارزش‌های قبیله‌ای، دین و نهادهای حقوقی- سیاسی دارد؛ ۳) رویکرد دولت شکست خورده که توجه به فرایند ناکامی دولت مدرن در افغانستان دارد که بسیاری از منازعات را زاده شکست دولت ملی می‌داند؛ ۴) رویکرد بنیادگرایی اسلامی که ریشه‌های بسیاری از منازعات را در نفس بنیادگرایی مذهبی می‌داند؛ ۵) رویکرد قوم‌نگرانه که بسیاری از از مشکلات را متاثر از تعاملات مخاصمت‌آمیز قومی می‌داند.

البته این رویکردها به‌صورت مطلق از هم‌دیگر غافل نیستند و در عمل نیز با هم در رابطه قرار دارند. ولی از آن‌جایی که شکاف‌های قومی در افغانستان یک واقعیت است و دینامیسم اصلی سیاست و تعاملات اجتماعی را تعریف می‌کنند، در این‌جا توجه به رویکرد قوم نگرانه نسبت به دینامیسم‌های منازعه در افغانستان مدنظر است. در ادبیات سیاسی افغانستان، از مفاهیمی مثل استبداد تاریخی قومی، انحصارگرایی قومی و محرومت قومی نامبرده شده است؛ ولی میکانیزم اجتماعی و سیاسی این مفاهیم دقیق تعریف نشده است. در این‌جا من به رابطه سه مفهوم «انحصار قومی»، «محرومیت قومی» و «تبعیض قومی» می‌پردازم و دینامیسم اجتماعی- سیاسی این مفاهیم را به کمک نظریه‌های «محرومیت نسبی» و «افزایش انتظارات» در حد یک بیان ژورنالیستی شرح می‌دهم.

ساختار اجتماعی انحصار و محرومیت
انحصار قومی در ادبیات منازعات سیاسی در جواجع چند پارچه مثل افغانستان، به‌معنای آن است که یک یا چند گروه قومی، در تلاش است که همه و یا اکثر امتیازات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را در کنترول داشته برای خود سلطه سیاسی- اجتماعی ایجاد کند. روان‌شناسی انحصار به‌گونه‌ای است که انحصارگری فی‌نفسه ابعاد اجتماعی و جمعی به خود می‌گیرد و تبدیل به هویت گروهی و ماهیت رفتاری یک گروه در تعاملات سیاسی و اجتماعی می‌شود. به عبارت دیگر، انحصارگرایی به مثابه یک «حق» مطرح می‌شود و در میان اعضای یک گروه قومی، تبلیغ می‌شود و «انتظار جمعی» را سامان می‌دهد. به این ترتیب، انحصارگرایی یا افزون‌خواهی، به‌عنوان انتظارات «طبیعی» در میان اعضای گروه بدل می‌شود و در نهایت منجر به تنش با محیط پیرامون می‌گردد. رهبران سیاسی و فرهنگی اقوام، از برآورده شدن این «انتظارات» صحبت می‌کنند و در افزایش انتظارات نقش بازی می‌کنند، و افزایش انتظارات میل به انحصار را بالا می‌برد. در نهایت، قهرمان کسی است که از برآورده شدن «انتظارات» در میان گروه صحبت کند.

از جانب دیگر، مفهوم محرومیت قومی به این معنا است که یک یا چند گروه قومی، خود را قربانی انحصار قوم یا اقوام دیگر احساس می‌کند و همواره برای خود یک هویت «محروم بودگی» تعریف می‌کنند. به این ترتیب، رهبرانِ تلقی‌گران محرومیت همواره وعده‌های دسترسی به «حق» و بیرون شدن از «محرومیت» را میان اعضای گروه تبلیغ می‌کنند. در این چارچوب، قهرمان کسی است که برای «حق گروه محروم» بجنگد. در نهایت، روان‌شناسی جمعی که شکل می‌گیرد عبارت از حس محروم بودگی مدام و مستدام در میان گروه است و دیگران همیشه در ذهن این گروه، متهم به انحصارگرایی‌اند. در نتیجه، هویت‌هایی به‌نام «گروه‌های محروم» و «گروه‌های انحصارگر» شکل می‌گیرند که در حالت مخاصمه‌ای نسبت به هم‌دیگر تلقی می‌شوند. رفتارهای سیاسی و اجتماعی گروه انحصارگر به مثابه تبعیض درک و فهم می‌شود؛ حتا ممکن رفتارهای گروه‌هایی که متهم به انحصارگرایی می‌باشند- ضرورتا تبعیض‌آمیز نباشد- بازهم در حافظه جمعی گروه محروم، به‌عنوان تبعیض ترجمه خواهد شد. همین‌گونه، رفتار گروه‌های محروم در ذهن گروه/گروه‌های مسلط به مثابه توطیه و عصیان غیرمترقبه و غیرقابل بخشش، ترجمه می‌شود. به این ترتیب، اجتماعی‌سازی مفاهیم محرومیت و افزون‌خواهی و تبلیغ آن به مثابه هویت جمعی، میکانیزم تبعیض و منازعه را تولید می‌کند.

شکل‌گیری ساختار جدید تعصب
ساختار تعصب، در نفس خود، نوعی از روابط و ساختار ذهنی است که چارچوب ریاضیک عصبیت را تشکیل می‌دهد. چارچوب ریاضیک به این معنا که کنش متقابل در یک ساختار تعاملی رنگ یافته از تعصب محاسبه‌پذیر می‌سازد. به‌عنوان مثال، هرگاه کسی بگوید که افغانستان سی‌وچهار ولایت دارد، به این معنا است که از طریق یک ساخت ریاضیک به این «فهم» دست یافته است. آن‌گونه نیست که از نفس ولایات رقم «۳۴» اخراج شده باشد، بلکه «تعداد ولایات» براساس یک فهم ریاضیک تشخیص شده که پیش از پیش وجود دارد. یعنی عدد «۳۴» را داریم و براساس آن تعداد ولایات را می‌فهمیم، نه این‌که از ولایات عدد ۳۴ را استخراج کنیم.


پس محاسبه براساس یک ساخت ریاضیک ممکن می‌شود. ساختار تبعیض نیز چارچوب ریاضیک خود را دارد. وقتی این ساختار شکل گرفت، بسیاری از رفتارها و کنش‌های اجتماعی براساس آن معنا شده در قالب یک ساخت ذهنی- روانی مشخص تبلور پیدا می‌کند. شکل‌گیری ساخت ریاضیک تعصبات، شرایط را پیچیده می‌کند. بدگمانی‌های قومی که وارد این مرحه می‌شود، می‌تواند منجر به آشوب‌های خونین و جنگ‌های داخلی شود. در این کشمکش، نوع قوم‌گرایی تازه ظهور می‌کند که در آن، گروه انحصارگر خود را در موقعیت محرومیت احساس کرده گروه‌های دیگر را به مثابه «عصیانگران ناحق» می‌پندارد و علیه آن‌ها دست به واکنش می‌زند و برای اعضای خود همواره اخطار «آماده‌باش» صادر می‌کند.

در واقع، نوعی تهییج ویرانگر در میان اعضای گروه فرادست شکل می‌گیرد که معطوف به «نجات قوم» و «بقای اقتدار قومی» و «خنثای توطیه دیگران» است. هرکسی که به «ندای قومی» گوش فراندهد، متهم به خیانت به آرمان‌های قومی می‌شود. از جانب دیگر، براساس ساختار تعصب و ته‌نشین شدن آن در ذهنیت جمعی، گروه‌های محروم یا فرودست، به این برداشت می‌رسند که با انحصارگرایی شکست‌ناپذیر و مضاعف مواجه هستند و مبادا قربانی توطیه‌ای شوند که از سوی گروه فرادست بر علیه‌شان اعمال می‌شود. گروه‌های فرودست قومی، همیشه روندهای اجتماعی و سیاسی را در کانتکیست تاریخی برای خود معنا می‌کنند و فکر می‌کنند که تمام نابه‌سامانی‌ها، فقر، ناکامی‌های اجتماعی، یاس و نامیدی جمعی «ادامه تاریخ» یا «تکرار تاریخ» است. فکر می‌کنند گروه یا گروه‌های فرادست قومی همواره براساس سناریوهایی عمل می‌کنند که به «انحصار»شان ادامه بدهند و برای تجدید «محرومیت» گروه فرودست توطیه می‌کنند.

بنابراین، فرایند گریز از مرکز افزایش پیدا می‌کند و اجتماعات قومی مستقر در حاشیه‌ها شکل می‌گیرد که نشانه‌های جدیدی از قطبی شدن جامعه می‌باشد. ساختار ذهنی اقوام فرودست تابع برداشت تاریخی است و بار تاریخ همواره بر آن سنگینی می‌کند. پیوستاری از این فرایند در ساختار تعصب، اوضاع را پیچیده می‌کند. در نهایت، تبلیغ و ترویج احساس «محروم بودگی و توطیه فرادستان» و «افول شوکت قومی و توطیه فردوستان» دو فکتور متقابل می‌باشند که علیه هم‌دیگر در حوزه‌های اجتماعی عمل می‌کنند و این دو فکتور متقابل، در حوزه‌های قومی «جدا از هم» شکل می‌گیرند که در میان آن‌ها زمینه دیالوگ و گفتگو ضعیف است.

 این ساختارها الزاما مبتنی بر برداشت‌های واقعی و عینی نمی‌باشند، بلکه عناصر مثل بدگمانی، حافظه جمعی، شایعه‌پراکنی، توطیه، برداشت نادرست از هم‌دیگر و شکل‌گیری شبکه‌های جدید قومی را در خود دارد. در فرایند سرازیر شدن دهاتی‌های مسلح با اسطوره‌های قومی به شهرهای بزرگ‌تر، تعاملات مدنی با شعایر زیبایی‌شناسیک قومی تحت شجاع قرار می‌گیرند. حتا ساختارهای اداری- مدیریتی تابع وفاداری‌های قومی می‌شوند.شبکه‌های قومی، کارکرد اصولی نهادها را از بین می‌برد. به میزانی که این شبکه‌ها قدرتمندتر باشند، به همان میزان نهادهای سیاسی و خدماتی قدرت و کارکرد خود را از دست می‌دهند. این شبکه‌ها، حکومت‌داری و اجرای قانون را به‌مشکل مواجه می‌سازند. در جامعه سیاسی نیز، شبکه‌های مبتنی بر همدلی‌های قومی ظهور می‌کنند که خاصیت انحصارگرایانه داشته از یک ایدیولوژی به‌نام «آرمان قومی» پیروی می‌کنند.

آن‌چه تحت آرمان قومی تعریف می‌شود، در واقع توهم و افسانه قومی است که در فرایند یک بدگمانی قومی و افزایش انتظارات قوم‌گرایانه شکل می‌گیرد و سپس عده‌ای در راستای تحقق آن تلاش می‌کنند. این تلاش‌ها منجر به سازمان‌دهی‌های جمعی و شبکه‌ای قوم‌گرایانه در نهادها و جامعه سیاسی می‌شود. گروه‌هایی که با ذهنیت قوم‌گرایانه وارد مناسبات اجتماعی در شهرهای بزرگ می‌شوند، یک پیش ذهنیت افراطی دارند و اکثر کنش و واکنش‌های روزمره را در چارچوب ذهنیت قومی درک و فهم می‌کنند. از جانب دیگر، به این‌ها القا شده است که شما «حق بیشتر» دارید و در نهایت نظریه «حق بیشتر»، سبب مصالحه‌ناپذیر شدن گروه‌های قومی در حوزه سیاسی و مدنی می‌شود. بسیاری از شکست‌های اجتماعی، در رابطه به ضایع شدن آن «حق بیشتر» تحلیل می‌شود و زمینه برای عقده‌های بزرگ و انتقام‌گیری‌های بزرگ فراهم می‌شود.

میکانیزم‌های بدگمانی و بسیج‌های قومی
همه آن‌چه ذکر شد در مورد افغانستان صادق است. افغانستان از تنش‌های قومی رنج برده است، اما در سال‌های اخیر، بر خلاف انتظار، قوم‌گرایی فروکش نکرد، بلکه وارد مرحله پیچیده‌ای شد. همبستگی‌های سیاسی و اجتماعی کهنه براساس وابستگی‌های قومی عیار شده بود، اما این همبستگی‌ها، هم‌چنان وارد ساختار پچیده خود در شهرهای بزرگ و ولایات شده است.
گرایش‌های قومی تبلیغ می‌شود، اجتماعات و شبکه‌های قومی در میان جوانان در حال افزایش است؛ اماکن شغلی و کاری براساس ملاحظات و منافع و وفاداری‌های قومی اداره می‌شود، و در نهایت قوم‌گرایی که اکنون در افغانستان شاهدش هستیم، یک پدیده‌ی ساختارمند است که فرایند تعاملات مدنی را آسیب می‌زند. در میان اقوام، روان‌شناسی جمعی بر بنیادهای افسانه‌ها و داستان‌های قومی تعریف می‌شود و طبقه سیاسی همواره به گروه‌های قومی متعلق به خود، وعده‌های قومی داده، خود را پرچم‌دار آرمان‌های قومی تعریف می‌کند. این روند سبب شده است که انتظارات کاذب و افراطی قوم‌گرایانه شکل بگیرد و تعامل سیاسی را در میان نخبگان سیاسی دشوار سازد. چون هرگاه، یک رهبر سیاسی از «خط قرمز قومی» عبور کرده وارد یک تعامل سیاسی شود، «انتظارات کاذب» قومی که در میان گروه توسعه یافته است، بر علیه این رهبر سیاسی بسیج خواهد شد. این سبب می‌شود که در فرایند شکل‌گیری انتظار قومی، نخبگان و رهبران نتوانند به سادگی وارد یک تعامل سیاسی شوند. از جانب دیگر، رهبران نیز، بقای خود را در سخن گفتن از «انتظارات گروهی» جستجو می‌کنند. در نهایت راه برای بسیج‌های قومی باز می‌شود.

در شرایطی که روان جمعی در اسارت تبلیغات قومی باشد، از یک طرف خودشیفتگی قومی شکل می‌گیرد که در برابر هر برداشتی از ناکامی اجتماعی و یا افول گذشته‌ای درخشانی که برای قوم به‌صورت کاذب تعریف می‌شود، یک مقصر و دشمن نیز تعریف می‌شود تا تقصیرات به گردن آن انداخته شود. براساس افزایش انتظارات کاذب و بدگمانی و محاسبات غیرعقلانی، در درون گروه قومی، رهبران قومی مورد سرزنش و حتا لعن قرار می‌گیرند که «نمی‌توانند» از «عزت» و «آرمان» قوم به خوبی پاسداری کنند! از طرف دیگر، در بیرون از دایره قومی، برای نارسایی‌ها و ناکامی‌ها، خشم جمعی ایجاد می‌شود تا «مقصرین» بیرون قومی، تنبیه شوند. این روند در میان تمامی گروه‌های قومی افغانستان در حال رشد است.

در بسیاری از موارد دیده می‌شود که رسانه‌ها به‌صورت علنی دست به تبلیغ نژادپرستی و قوم‌گرایی می‌زنند تا از یک طرف، آن خودشیفتگی کاذب را در قالب مقصر دانستن «دیگری» اشباح کند و هم «دشمن» را با یک خشم جمعی شدید و مصالحه‌ناپذیر مواجه سازد. این‌گونه، کینه‌توزی‌های بزرگ و توصیف‌ناپذیر شکل می‌گیرد که گویا سرنوشت «قوم» در انتظار ظهور یک کینه‌توز بزرگ است. در این فراگرد کسان زیادی هستند که در قامت رهبر ظهور کرده دست به کینه‌توزی می‌زنند تا در میان یک سرخوردگی قومی و خشم جمعی، قهرمان قوم شود.

مجموعه این روند، منتج به «اجتماعی شدن تعصب» شده و عرصه سیاسی را پرآشوب می‌سازد. وقتی تعصب تبدیل به روابط اجتماعی- سیاسی می‌شود و تصور جمعی را سامان می‌دهد، انفجار اجتماعی محتمل می‌شود. چون خشونت جمعی این‌گونه نیست که همه یک‌باره تصمیم بگیرند که هم‌دیگر را بکشند، بلکه از گوشه‌ای شروع می‌شود و براساس منطق اشاعه در یک بستر آماده، تبدیل به یک انفجار خونین در جامعه می‌شود. بنابراین، میکانیسم‌های نیرومند ذهنی و روانی بسیج‌های قومی در جامعه فراهم می‌شود.

در این فراگرد، درک و بررسی درست از حقوق شهروندی، توزیع نابرابر منابع، انحصاری شدن امتیازات در پهنه سیاسی- اقتصادی- اجتماعی، زیر مجموعه پیچیده‌ای از انتظارات قومی و رادیکال شدن قطب‌های تباری، کم‌رنگ و غیرقابل دید می‌شوند. چون در بستر یک گفتمان مسلط قومی، که همه خود را «محروم» یا مورد «توطیه» احساس کرده و ادعای «حق بیشتر» دارند، تبعیض و تعصب میکانیزم پیچیده‌ای اجتماعی پیدا کرده و حقوق شهروندی به فراموشی سپرده می‌شود. در نهایت، همه علیه همه از آدرس قومی ادعا دارند و این‌گونه، گفتمان شهروندی تضعیف می‌شود و حتا سخن گفتن از بحران قومی دشوار شده و خود سبب بدگمانی می‌شود.

نتیجه
وقتی مناسبات اجتماعی براساس یک ساخت ریاضیک قوم‌گرایانه شکل گرفته و حساس شود، لجاجت قومی بالا بگیرد، احتمال وقوع خشونت‌های گروهی، به‌خصوص در اماکن عمومی مثل دانشگاه‌ها، بسیار زیاد است و این بزرگ‌ترین مانع در برابر تحقق حقوق شهروندی انسان‌ها است. متاسفانه حساسیت‌های قومی در سال‌های اخیر در افغانستان افزایش یافته مناسبات مدنی را آسیب‌پذیر کرده است. توسل به شعایر رمانتیک قومی، نظریه حق بیشتر قومی، افزایش انتظارات کاذب قوم‌گرایانه در جامعه، سبب شده است که واقعیت‌های عینی نابرابری‌های اجتماعی و مشکلات ساختاری و سیاسی از چشم‌ها پنهان شود.
این‌گونه، پتانسیال تنش‌های گروهی بالا رفته میکانیزم‌های فعال سیاسی- اجتماعی برای بسیج‌های قومی شکل می‌گیرند. سیاست قومی و سیاسی شدن هویت‌های قومی، فضا را برای تعاملات مدنی و شکل‌گیری چشم‌اندازهای ملی‌گرایانه، تنگ کرده است. نخبگان و مدیران سیاسی به زمینه‌های اجتماعی این تهدیدات خشونت‌پرور کم‌تر توجه نشان می‌دهند. هنوز برنامه‌ای مدون در دست نبوده است تا این زمنیه‌ها را محدود کند. در حالی‌که افزایش احساسات قوم‌گرایانه میان گروه‌های اجتماعی تهدید جدی برای ثبات می‌باشد. این فرضیه که افغانستان به‌دلیل تجارب تلخ تاریخی از مرحله قوم‌گرایی عبور کرده و کسی حاضر نیست دنبال سیاست‌های قومی برود، به بن‌بست رفته است. بنابراین، بسیاری از مسایل این جامعه و رفتارهای نخبگان سیاسی و حکومتی آن را باید مورد بازاندیشی جدی قرار داد.

 

مهاجرین افغانستان و سیاست‌های رسانه‌ای

  مهاجرین افغانستان و سیاست‌های رسانه‌ای

 غفاریعقوبی
محمد کاظم کاظمی، شاعر، نویسنده و پژوهشگر برجستهٔ افغانستانی بسیار پیش از این، جدی به اشتراکات دو ملت پرداخته وکتابی در همین باره (هم‌زبانی و بی‌زبانی) نوشته است. او خیلی به آیندهٔ روابط دو ملت خوش‌بین است و تنها راه برون رفت از بدبینی مهاجرین و مردم و مسئولین ایران را تعامل و تلاش در جبههٔ  فرهنگی می‌داند.
دو سال قبل وبرنامهٔ «راز» صدا و سیما که در نوع خود بی‌سابقه بود فرصتی رخ داد که محمدکاظم کاظمی برای اولین بار اکثر مشکلات و گرفتاری‌های مهاجرین افغانستانی ساکن ایران را واضح و عیان در تلویزیون بیان کرد. مجری (نادرطالب زاده) هم با او همراهی جانانه‌ای کرد و میهمانان ایرانی برنامه  قدم‌هایی تندتر از کاظمی برداشتند و از موضع دفاع از آرمان‌های انقلاب، خواستار رفع مشکلات مهاجرین و تغییر رویه‌ها و حتی تغییر ساختار دراین‌باره شدند. اما فارغ از این برنامه، تقریبا یک سالی می‌شود موجی رسانه‌ای برخلاف روال چند دهه قبل (این‌بار در دفاع از مهاجرین) به‌راه افتاده است. موجی که این‌بار اندکی فراگیر شده و تاثیر آن در اکثر رسانه ها دیده می‌شود. با کاظمی که پلی شده است میان مهاجرین و مردم و مسئولین ایران، دربارهٔ این تغییر رویه گفتکو کردیم:
پیش از این دو مطلب «رنسانس رسانه‌ای در حوزه مهاجرین افغانستانی آغاز شده است» و «روزی دریا مردگانش را بالا خواهد آورد» درباره تغییر رسانه‌ای حوزه مهاجرین منتشر شده بود و این آخرین مطلب از سه‌گانه یکسالگی انتشار پرونده «جان ایران، جان افغانستان» است.

تسنیم: آیا اتفاقی در حال وقوع است؟
بله به نظر من اتفاقی در حال وقوع است. اما من این را حاصل تغییر تدریجی دیدگاه گروهی از مردم ایران نسبت به مهاجران می‌بینم، به ویژه اهالی هنر، ادبیات و رسانه. ریشة این تغییر دیدگاه هم بر می‌گردد به دهة هفتاد و هشتاد، یعنی وقتی که نسلی از اهل هنر و ادب و دانش افغانستان توانستند در ایران مطرح شوند، با فرهنگیان و ادب‌دوستان ایرانی ارتباط یابند و بر آن‌ها تأثیر بگذارند. ما از همان سال‌ها می‌دیدیم که گروهی از شاعران، نویسندگان، روزنامه‌نگاران و دیگر هنرمندان ایرانی پدید آمده‌اند که بر اثر ارتباط و همنشینی با دوستانشان در جامعة مهاجر، دیدگاهی متفاوت نسبت به مهاجران یافته‌اند. بسیاری رفاقت‌ها در آن زمان پدید آمد که به مرور زمان مستحکم شد.
این نسل که معمولاً‌ هم جوان‌های ایرانی بودند، مدتی در سطح انجمن‌های ادبی و نشریات ادبی و هنری کشور مطرح بودند، ولی این‌ها کم کم به رسانه‌ها راه یافتند و این‌ها آن نگاه مثبت خود را در حوزة اختیارات و نفوذ خود در رسانه‌ها اعمال می‌کنند.
به همین دلیل به نظر من این اتفاق قدری ریشه‌دار و جدی است. یک اتفاق بخشنامه‌ای اداری نیست که بعضی‌ها تصور کرده‌اند به خاطر مسایل خاص منطقه روی داده و شکل مصلحتی دارد. نه، به گمان من واقعیت‌های جامعة مهاجر، از رهگذر هنر، ادبیات و رسانه کم کم در حال راه یافتن به اذهان جامعة ایرانی است و این به مرور گسترش خواهد یافت. مهم هم این است که این ذهنیت‌ها اصلاح شود. آن وقت دیگر کار ما آسان خواهد بود
به ادامه‌ی مطلب مراجعه کنید.

تسنیم: ولی همهٔ مهاجرین و مسئولین در ساحت ادبیات و هنر حضور ندارند که اطلاع و اخباری از این تغییرات داشته باشند و تغییر دیدگاه دهند. تکلیف آنان چیست؟
خوب این اتفاق از حوزة هنر و ادبیات حرکت کرده و به حوزة رسانه رسیده و قدم بعدی، تأثیرگذاری بر مسئولان است. در این یکی دو سال که مسایل در رسانه طرح شده، لاجرم بر جمعی از مسئولان هم اثر گذاشته است. ولی حقیقت این است که در این قسمت، ما در ابتدای راه هستیم.
و در مورد مهاجرین، البته این را می‌خواستم در همان‌جا اضافه کنم که خود مهاجران هم با سخت‌کوشی و امانت‌داری و درستکاری خود در این جریان نقش داشته اند. ولی این‌ هم باید از طریق رسانه به گوش همه برسد. پس باز رسانه در این میان نقش کلیدی دارد.
تسنیم: شما دربارهٔ اشتراک دو ملت به خوش بینی شهرت دارید.آیا بیش از سه دهه بدبینی و اختلاف با کار رسانه ای سامان می‌یابد؟
به نظر من نمی‌شود همه این سه دهه را بدبینی و اختلاف کلی و مطلق دانست. در همین زمان‌ها گروه زیادی از مردم ایران و افغانستان با هم خوب بودند، مناسبات نیک داشتند. خیلی از مردم ایران از افغان‌ها خاطرات خوب دارند. در این بین بعضی بدبینی‌ها هم بوده که باز عامل اصلی آن رسانه‌ها و مدیران میانی بودند. خوب اگر ما بر این عقیده باشیم که بخش بزرگی از این بدبینی را رسانه‌ها ایجاد کرده بودند، حالا هم می‌شود رسانه‌ها مؤثر باشند. البته همه می‌دانیم که خراب‌کردن سریع‌تر و آسان‌تر است و درست کردن سخت‌ و زمان‌‌بر.
خلاصه این که به نظر من اگر مردم ایران یک چهره درست و واقعی از مردم افغانستان را ببینند، نگاه بسیاری از آن‌ها عوض می‌شود. ولی مشکل این بوده که همین چهره نشان داده نشده و حتی تحریف شده است در این سال‌ها.
تسنیم: بخش مهمی از مشکلات ساختاری است که به وجود آمده. چه در میان مسئولین ایرانی و چه در میان مهاجرین. شما به تغیر ساختار هم امید دارید؟ چگونه؟
تغییر ساختار وقتی امکان دارد که دو چیز همراه شود. یکی این که ذهنیت اشخاص تغییر کند و یکی این که وضعیت و شرایط بیرونی مساعد باشد.
مثلاً در حوزة اشتغال، دو بحث است. یکی زمینه‌های بیرونی یعنی بیکاری و مشکلات اقتصادی جامعة میزبان، یکی ذهنیت درونی آدم‌ها که این مشکلات را ناشی از حضور مهاجرین می‌دانند. این‌ها هر دو مؤثرند. حالا برای کسانی که فکر می‌کنند بیکاری در جامعة ایران ناشی از حضور مهاجرین است، حتی اگر واقعیت خلاف آن هم باشد، آنها طبق ذهنیت خود عمل می‌کنند.
مشکل بزرگ این است که خیلی وقت‌ها شرایط بیرونی به نفع مهاجرین بوده، ولی ذهنیت‌ها منفی بوده و نگذاشته است که این شرایط به خوبی اثر بگذارد. مثلاً‌ مهاجران در بسیاری مواقع عامل بیکاری نبوده‌اند، ولی چون ذهنیت همین بوده است، قوانین و مقررات کار را بر آن‌ها سخت می‌گرفته‌اند. در این طور مواقع وقتی ذهنیت را اصلاح کنیم هم بالاخره یک قدم جلو گذاشته‌ایم.
تسنیم: پیشتر هم در مقاطعی مانند زمان حملهٔ آمریکا به افغانستان موج رسانه‌ای بزرگی در دفاع از مردم افغانستان و به تبع آن مهاجرین ساکن ایران دیده شد. اما زود فروکش کرد و روال به حال سابق بازگشت. این بار آیا نشانه‌ای هست که به ادامهٔ این روند امیدوار باشیم؟
تردیدی نیست که مسایل سیاسی و وضعیت منطقه در مسایل مهاجرین هم اثر دارد. یعنی تنها ذهنیت‌ها نیست که تا حدودی اصلاح شده است، بلکه شرایط بیرونی هم همسویی می‌کند.
ولی آنچه برای ما که با مردم ایران، به خصوص نخبگان آن‌ها سر و کار داریم، محسوس است که این تغییر ذهنیت، صرف نظر از مسایل سیاسی و مسایل منطقه تا حدود زیادی در خود آدم‌ها اتفاق افتاده است. نمی‌شود گفت که مثلاً «جانستان کابلستان» رضا امیرخانی بر اثر این عوامل نوشته شده است.
نشانه‌ای که من می‌بینم، این است که این تحول دیدگاه‌ها از معبر و از مسیر هنر و ادبیات و ارتباط‌های اجتماعی و عاطفی مردم و توجه به میراث و مفاخر مشترک ایجاد شده است. آن نوبت قبلی این پدیده بیشتر در نهادهای رسمی و رسانه‌های رسمی مثل صدا و سیما رخ داد، نه در بین نخبگان جامعه.
تسنیم: خود مهاجرین و نخبگان آن‌ها کجای این تغییر ذهنیت قراردارند؟
به نظر من پشتوانه‌ی‌ اصلی این تغییر ذهنیت خود مهاجرین بوده‌اند، به ویژه توده جامعه‌ی مهاجر. درست است که در آغاز اختلاف سطح دانش و سواد و ارتباطات اجتماعی در بین مهاجران افغانستان و جامعه ایران قابل لمس بود. ولی این‌ها به مرور توانستند با سختکوشی و درستکاری خود یک چهره مثبت از مردم افغانستان در میان گروههایی از مردم ایران نشان دهند. ولی این چهره باید رسانه‌ای می‌شد که این قسمت بر عهده نخبگان است.
نخبگان در اینجا یک وظیفه‌ی مضاعف دارند. یکی این که آن چهره مثبت از جامعه مهاجر را کامل کنند. چون یک جامعه وقتی چهره کاملی دارد که همه گروه‌های اجتماعی در آن باشند. جامعه مهاجر هم کارگر سختکوش داشته باشد، هم دانشمند و هنرمند و ادیب داشته باشد، هم مبارز و مجاهد داشته باشد. و جامعه میزبان هم همه این‌ها را ببیند. بنابراین یک تأثیر نخبگان همین است که یک هویت فرهنگی از جامعة مهاجر نشان دهند.
ولی به این شرط که خود را در جامعه میزبان استتار نکنند. تصور نکنند که چون برداشت عمومی از جامه مهاجر این است که جامعه‌ای است از نظر فرهنگی و اجتماعی فقیر، پس آنها باید خود را پنهان کنند. آنها نباید برای این که هویت بهتری داشته باشند، خود را از جامعه مهاجر دور نگه دارند و آنها را تنها بگذارند. یک نخبة مهاجر باید بیشتر از بدنه اصلی جامعه، خود را و دانش و آگاهی خود را در معرض دید جامعه میزبان قرار دهد. این قدری فداکاری به کار دارد، ولی حاصل آن خیلی شیرین است. وقتی که کم کم به جایی برسیم که مردم، مهاجران را هم به خاطر آن نخبگان آن‌ها احترام کنند.
و وظیفه دوم نخبگان ما، این است که آن خصوصیات مثبت و مشترکات میان دو ملت را به وسیله ابزارهایی که دارند، بیان کنند و در سطح رسانه‌ها مطرح کنند.
پس نخبة مهاجر دو کارکرد دارد. یکی این که می‌تواند ویترینی از جامعه مهاجر باشد. دیگر این که خودش هم با تولید محصولات هنر و دانش، در تصحیح این ذهنیت‌ها تلاش کند.
تسنیم: فکر می‌کنید رفتار ها و گفتارهای تند و رادیکالی که گاهی اوقات در اعتراض به وضعیت مهاجرین ساکن ایران، در کابل یا در دنیازی مجازی رخ می‌دهد و با استقبال رسانه‌های خارجی هم مواجه می‌شود، کمکی به بهبود وضعیت مهاجرین خواهد کرد؟
نه من فکر می‌کنم راه اصلی بهبود وضعیت مهاجرین، تعدیل و تلطیف مناسبات است. یعنی یک برخورد مهربانانه و مثبت از هر دو جانب. هر کاری که تنش‌آفرینی بکند، به این هدف لطمه خواهد زد.
تظاهرات، انتقادهای تند در رسانه‌های خارجی و امثال این‌ها ممکن است یک مقدار فشار خارجی بر کشور ایران را اضافه کند، از قبیل همان فشارهایی که در حوزه مسایل حقوق بشر به ایران می‌آورند. ولی تجربه نشان داده است که ایران چندان به این فشارها اهمیت نمی‌دهد. علت هم این است که بیشتر این‌ها سیاسی و غرض‌آلود است. شما ببینید مثلک بعضی از شبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای که گاهی خیلی هم ناسیونالیست هستند، مسایل مهاجرین را دستاویز تهاجم به دولت ایران می‌سازند. خوب یک ناسیونالیست دوآتشه چطور می‌تواند طرفدار مهاجرین باشد؟ معلوم است که این‌ها غرض‌ورزی است. اگر همان آدم حالا بر سر قدرت بود که شاید سایه مهاجرین را به تیر می‌زد. معلوم می‌شود که آنها فقط این را به عنوان اهرم فشار نگاه می‌کنند. و مهاجر ما نباید هیچ جا اهرم فشار باشد.
این قضیه، یک مقدار زیادی دولتمردان و مردم ایران را نسبت به مهاجرین عصبانی خواهد کرد. با خود می‌گویند «دیگر چیزها را کم داشتیم که بازتاب مسایل مهاجرین در رسانه‌های بیگانه هم اضافه شد.» پس در عمل به این نتیجه می‌رسند که کاشکی اصلاً مهاجری نبود تا این دردسرها هم نباشد. و این چیزی است که به نفع مهاجرین نیست.
قضیه‌ی دیگر این است که ما باید ذهنیت را از درون اصلاح کنیم. یعنی مسیر طوری باشد که جامعه‌ی ایران و دولتمردان ایران قلباً با مهاجران مهربان‌تر باشند. کارهای تنش‌آمیز، این مهربانی را به چالش تبدیل می‌کند. انگار این دولتمردان باید به خاطر اعتراض‌ها و مسایل بین‌المللی از مهاجرین بترسند. در نتیجه لاجرم موضع تدافعی خواهند گرفت و کار بدتر خواهد شد.
مهاجر نباید یک تهدید برای ایران به حساب آید، چون واقعاً تهدید نیست. ولی این تظاهرات و امثال این‌ها، قضیه را تهدیدآمیز می‌کند.
تسنیم: ما یک آسیبی هم از درون داریم و آن برخی مهاجرین نخبه و یا اشخاصی که به ‌هر دلیل مرجع مهاجرین هستند گاهی اوقات با دفاع تمام قد از وضعیت مهاجرین و عملکرد مسئولین ذیربط، آمارها و گزارش های نادرست و غلو آمیز دربارهٔ مهاجرین را باز گفتار می‌کنند و موجب خشم مهاجرین می شوند.
من فکر می‌کنم این‌ها خیلی به مهاجرین ضربه می‌زنند. عمده آسیبی که مهاجرین از این اظهار نظرها می‌برند، از چندین ناحیه است.
این را اول بگویم که در این شکی نیست که وضعیت مهاجرین با وضعیت مطلوب و قابل قبول، فاصلة زیادی دارد. بسیار اجحاف‌ها نسبت به مهاجرین ما می‌شود که بسیاری از مسئولان دلسوز نظام از آن‌ها خبر ندارند. حالا این مراجع سیاسی، علما و نخبگان مهاجر می‌توانند آن مسئولان را از وضعیت باخبر کنند و به آن‌ها هشدار بدهد که در سطح ادارات و نهادهای مربوط به مهاجرین، چه اتفاق‌هایی می‌افتد. وقتی این کار را نمی‌کنند، خاطر خاطر مسئولان مملکتی در ایران جمع می‌شود که «ببین، خودشان می‌گویند که اوضاع ما بر وفق مراد است.»
از طرف دیگر کسانی هم در سطح نهادهای مربوط به مهاجرین هستند که از این اجحاف‌ها خبر دارند و بلکه خودشان عامل آن هستند. سکوت نخبگان ما یا از آن بدتر، توجیه‌گری آنان، این دسته را هم در رفتارهایشان جرئت بیشتری می‌دهد، چون مطمئن می‌شوند که از نخبگان مهاجر صدایی برنمی‌خیزد.
مشکل دیگر این است که در جامعة مهاجر دوپارچگی ایجاد می‌کند. مردم نسبت به این‌ها بدبین و بی‌اعتماد می‌شوند چون حس می‌کنند که آن‌ها به خاطر بعضی ملاحظات و منافع شخصی، به مردم خیانت کرده‌اند و صف خود را از مردم جدا ساخته‌اند.
تسنیم: دلیل این سکوت یا توجیه وضع موجود از سوی بعضی از نخبگان مهاجر چیست؟
من فکر می‌کنم که بیشتر از سر محافظه‌کاری باشد، به این امید که به این ترتیب حمایت بیشتری از آن‌ها بشود و به قول معروف، نورچشمی نهادهای مسئول امور مهاجرین باشند. حتی بعضی از این‌ها صریحاً می‌گویند که ما به علت این که نخبگان جامعه‌ایم، باید مورد حمایت بیشتری باشیم. می‌گویند چرا وضعیت ما از نظر مسایل قانونی باید مثل وضعیت فلان کارگر باشد. از آن طرف بعضی از دوستان ایرانی هم شاید از سر دلسوزی می‌گویند که باید نخبگان مهاجر را بیشتر حمایت کرد. حتی بعضی‌ها می‌گویند که حمایت از این نخبگان به نفع ایران است.
من یک بار دیگر هم در جایی گفتم که این تفکر که باید نخبگان مهاجر را دریافت و حمایت کرد و تحت پوشش خدمات خاص قرار داد، تفکر درستی نیست. اگر حمایتی هست، اگر گشایشی هست و اگر خدمتی هست، باید اول از ضعیف‌ترین و محروم‌ترین مهاجران شروع شود، چون آن‌ها بیشتر مشکل دارند. این یک نگاه انسانی نیست که نخبگان مهاجر را جدا کنیم و به آن‌ها خدمات ویژه بدهیم تا بیشتر به درد کشور میزبان بخورند. این یک نگاه منفعت‌طلبانه است. نگاه انسانی این است که بیشتر به محروم‌ها توجه کنیم. به همین دلیل من با مرز کشیدن بین نخبگان مهاجر و عموم جامعه، موافق نیستم. نخبگان ما هم باید بپذیرند که جامعه از آن‌ها توقع همراهی دارد، توقع دارند که زبان درد تودة‌ مهاجران باشد، نه توجیه‌کننده وضعیت، به خاطر منفعت‌های شخصی

تسنیم: گاهی پیش می‌آید، درست زمانی که اندکی به تحولات و تغییر دیدگاه‌ها نسبت به مهاجرین امیدوار می‌شویم، ناگهان یک مقام محلی مصاحبه ای می‌کند و مردم را بابت اعتمادی که به مهاجرین دارند ملامت می کند و خواستار «ترویج فرهنگ بیگانه هراسی و بیگانه ستیزی» می شودکه البته منظورش از بیگانه همان مهاجر است. آسیب‌های این نوع دیدگاه چیست؟
بله این اتفاق بسیار می‌افتد و متأسفانه خیلی آسیب می‌زند. هم مردم مهاجر را مأیوس می‌سازد و هم به کدورت‌ها می‌افزاید. به نظر من وقت آن رسیده است که یک سیاست کلی و روشن از سوی بزرگان نظام نسبت به مسایل مهاجرین بیان شود تا همه بدانند که باید با همان فرمان حرکت کنند.
فعلاً مشکل این است که مقامات عالی‌رتبه نظام خیلی کم اتفاق افتاده است که به طور صریح و روشن درباره‌ی مهاجرین صحبت کنند و اگر چیزی خلاف آن اتفاق افتاد، با آن برخورد کنند.
این است که این نوع صحبت‌ها گاهی این شبهه را ایجاد می‌کند که این سیاست کلی نظام است، به ویژه که عموم مردم، معمولاً هر چه را از زبان مسئولان بشنوند یا در روزنامه بخوانند، سیاست دولت تلقی می‌کنند.
اما در مورد قسمت اخیر سؤال شما، باید بگویم که جریان مثل یک کوهنوردی است. وقتی مسیر سخت است، گاهی اتفاق می‌افتد که کوهنورد چند قد سر می‌خورد و برمی‌گردد ولی دوباره بالا می‌رود. اگر ما کل مسیر را نگاه کنیم، بالاخره رو به پیشرفت هستیم، ولی این رفتارها متأسفانه هم زمان را بیشتر می‌کند، هم آسیب‌ها و صدمات را بیشتر می‌کند و هم ممکن است کوهنورد را مأیوس سازد.
در مجموع به نظرم من ما باید یک چشم‌انداز وسیع از گذشته و مسیر پیش روی را ببینیم تا همیشه امیدوار باشیم.
تسنیم: شما دو روز پیش در برنامه زنده پربیننده ای در تلویزیون ایران شرکت کردید. این فرصتی بود که بعد از سالها نصیب مهاحرین شد.از تجربه حضور در برنامه بگویید. چه روندی سرانجام تلویزیون را به دادن این فرصت به مهاحرین کشاند چگونه می شود این تجربه ها را ادامه داد و از این فرصت ها به بهترین نحو استفاده کرد؟
من وقتی به برنامه دعوت شدم، به زودی برنامه برایم خیلی مهم شد، چون حس کردم که مخاطبان بسیاری دارد و باید با همه توان در آن شرکت کنیم تا بر چنین گروه وسیعی از مردم ایران تأثیر بگذاریم. به همین دلیل با وجود یک مشکل جدی که در مشهد برایم پیش آمده بود، به هر شکل بود با پریشانی ذهنی و خستگی تمام عازم تهران شدم.
قبل از برنامه اضطراب شدیدی داشتم و خیلی نگران بودم، چون هیچ تصویری از آنچه اجرا خواهد شد نداشتم، هیچ آشنایی با دیگر مهمان‌ها و حتی عوامل برنامه نداشتم و نمی‌دانستم چقدر دیدگاه ما در مورد محتوای برنامه به هم نزدیک است.
خوشبختانه قبل از برنامه یک جلسه خیلی خوب با عوامل و دیگر مهمان‌ها داشتیم و دیدیم که تقریباً با دیدگاه و هدف واحدی جمع شده‌ایم. این بود که در مورد سناریوی برنامه و محتوای مطالب آن به سرعت به توافق رسیدیم. به نظر من کلید موفقیت این برنامه، همان جلسه معارفه و مشورت قبل از برنامه بود.
اما این که چه روندی تلویزیون را به دادن این فرصت به مهاجرین کشاند، به نظرم سه چیز مهم است.
1. موج بسیار خوبی که در تصویرکردن چهره درست مهاجرین در رسانه‌های ایران شروع شده و لاجرم به صدا و سیما هم سرایت کرده است.
2. اعتمادی که مسئولان صدا و سیما به تدریج به ما یافته‌اند که نگرانی‌شان را از عواقب این برنامه کم می‌کند.
3. قابلیت‌ها و توانایی‌های مهاجرین ما برای حضور در چنین عرصه‌ای.
در مورد ادامه این تجربه، به نظرم آنچه خیلی مهم است، حرکت بر مسیر انصاف، اعتدال و همدلی و همراهی است.
ما مردم مهاجر باید درک کنیم که آنچه باید در اول گام انجام شود، اصلاح ذهنیت‌های مخدوشی است که نسبت به مهاجران در میان گروهی از مردم ایران وجود دارد. و اصلاح ذهنیت با چالش و گلایه‌مندی و اعتراض ممکن نیست. آنچه مسیر را هموار می‌کند، ایجاد جو اعتماد و همدلی است. وقتی جامعه‌ی مهاجر شایستگی‌ها و قابلیت‌های خود را بهتر به جامعه‌ی ایران نشان دهد، این ذهنیت‌ها سریع‌تر اصلاح می‌شود.
در این میان هم ما وظیفه داریم، هم دوستان ایرانی. ما باید این اعتماد را جلب کنیم و دوستان ایرانی هم باید به ما اعتماد کنند و بدانند که اگر مهربانی در این میان حاکم باشد، مردم افغانستان هیچ‌گاه حق‌نشناس نیستند.
تسنیم: برخی از شخصیت‌های حقیقی و حقوقی که بنا بر آرمان‌هایی که از انقلاب ایران فرا گرفته‌اند، به‌طریقی سعی در انعکاس مشکلات مهاجرین به مسئولین ایرانی دارند وجدی در پی رفع این مشکلات هستند، در عین حال از بی‌اعتمادی و بدبینی برخی مهاجرین به‌این حرکت ها  که گاهی‌سنگ راه می‌شود و انگیزهٔ برخی را در این مسیر ضعیف می‌کند سخن می‌گویند.این بی‌اعتمادی اگر چه به ظاهر کم، چرا وجود دارد؟ و چه باید کرد؟
بله به نظرم این بدبینی در گروهی از مردم افغانستان نهادینه شده است، شاید چون ملت افغانستان در این چند دهه همیشه ضربه خورده‌اند. چنین است که خیلی از مردم ما در هر چیز، یک توطئه احساس می‌کنند. حتی اگر قدم نیکی برداشته شود، می‌گویند حتماً توطئه‌ای در کار است که این قدم برای پوشاندن آن و به صورت نمایشی برداشته شده است.
چیزی که به این مشکل می‌افزاید این است که مردم افغانستان یک تصور ساده و بسیط از همه نهادهای ایرانی دارند. یعنی چنین فکر می‌کنند که از یک هفته‌نامه محلی، تا فلان وزارتخانه، همه با هم هماهنگ و در یک اتاق فکر مشترک در حال تصمیم‌گیری برای مهاجرین هستند. بعد وقتی تضاد و تناقضی بین رفتارهای مسئولان مختلف ایرانی می‌بینند، حمل بر این می‌کنند که شاید توطئه‌ای در کار است، وگرنه چرا این دو نفر اختلاف نظر و اختلاف عمل دارند. در حالی که می‌شود با خود بگوییم شاید یکی از طرف‌ها، واقعاً دلسوز مهاجرین باشد و آن دیگری نباشد.
 این تفاوت دیدگاه‌ها میان آدم‌های مختلف در ایران، هنوز برای بسیاری از ما مهاجرین هنوز حل نشده است. این است که حتی به دلسوزی و همراهی هم اعتماد نمی‌کنند.
اما چه باید کرد؟
به نظرم اینجا ما وظیفه داریم که روی اذهان جامعه مهاجر هم کار کنیم. ما متأسفانه همه نیرویمان را برای اصلاح دیدگاه مردم ایران گذاشته‌ایم و برای خود جامعه‌ی مهاجر کاری نکرده‌ایم. این وظیفه نخبگان مهاجر است که به این نارسایی‌ها هم توجه کنند.