حقایق_تکان_دهنده_از_جنگ_جلریز
عبدالبصیر موحدی
#نکته!!! این متن حاوی جملات درد آور و تکان دهنده است و مطالعه آن برای همه توصیه نمی شود. ------------- ------------------ دو تن از سربازان پولیس محلی که از حمله گسترده جنگجویان طالبان بر پوستههای امنیتی در ولسوالی جلریز ولایت میدانوردک جان سالم بدر بردهاند، قصههای نا امیدکنندهای از بی توجهی مقامهای مسوول به نیروهای امنیتی به ویژه سربازانی که در پوسته های امنیتی در جلریزمستقر بوده اند، حکایت می کنند. این سربازان که ساعت ها بدون سلاح و مهمات کافی و هم چنین آب و غذا در این فصل گرم تابستان در مواضع شان علیه نزدیک به هزاروپنجصد تن از شورشیان تا به دندان مسلح مقاومت کردهاند، می گویند که مقام های مسوول امنیتی صدای آنان را برای اعزام نیروی کمکی و تجهیزات نظامی نشنیدند. علی ربیعی و ابراهیم رضایی از سربازانی که سه ماه قبل به پولیس محلی پیوستند، میگویند که بزرگ ترین درد آنها این است که هم سنگران شان ساعتها در جلو چشمان شان در میان خون دست و پا می زدند، اما کسی نبود که آنان را از سنگرهایی که زیر آتش سنگین شورشیان قرار داشتند، به گوشه ای ببرد و حداقل با کم ترین امکانات طبی تحت درمان قرار دهد. » وی میگوید: «زخمی های ما از ساعت چهار بعد از ظهر تا دوازده شب پیش روی ما شتلک (دستوپا) می زد، برای ما کمکی نرسید؛ زخمی ما از ساعت دوازده ظهر تا ساعت سه شب زنده بود، اما برای ما کسی کمک نکرد.» ***** #شیر_مادر_حلال_نباشد_اگر_س با وجودی که تعدادی از پوستههای امنیتی به دست طالبان سقوط کرده بود و مهمات علی ربیعی و ابراهیم رضایی نیز رو به اتمام بود، اما این دو سرباز پولیس محلی مواضع خود را ترک نکرده و توصیههای «محمد سیاه» فرمانده خود را نیز تا آخرین لحظه مد نظر داشته اند. محمد سیاه مسوولیت فرماندهی سه پوسته امنیتی پولیس محلی را به عهده داشت و او روز پنج شنبه در نتیجه حملات سنگین طالبان به این پوسته ها، با برادرش شهید شد. علی ربیعی و ابراهیم رضایی میگویند زمانیکه طالبان نزدیک پوسته ها شدند، محمد سیاه به کمک یکی دیگر از پوسته های نزدیک به طالبان رفت، اما در مسیر راه با کمین طالبان مواجه شده و شهید شد. محمد سیاه قبل از این که جان بدهد، برای شان از طریق تلیفون توصیه کرد که اگر پوسته های خود را رها کرده فرار کنند، شیر مادر برای شان حلال نباشد. » علی ربیعی میگوید: «محمد سیاه در آخرین لحظهای که به شهادت می رسید، به ما این حرف را زد که هیچ گاه به دشمنان کشور تسلیم نشوید و پرچم تان باید بالا باشد. قوماندان محمد می گفت که اگر ما تسلیم شویم و یا پوسته خود را ترک کنیم، شیر مادر برای ما حلال نباشد. در این لحظه رفیقم (ابراهیم رضایی) اشک ریخت و ما هم امید خود را از دست ندادیم. اما زمانی که برادر قوماندان محمد هم شهید شد و برادران هر دو معاونش هم شهید شدند، رفقیم روحیه خود را از دست داد.» . علی ربیعی می افزاید که روز پنج شنبه گذشته نزدیک به هزاروپنجصد تن از طالبان بالای پوستههای پولیس محلی در ولسوالی جلریز حمله کردند و در این حمله در حدود 35 تن از سربازان پولیس محلی شهید شدند. تلفات سربازان پولیس محلی به دلیل نبود سلاح و مهمات بالا رفت و مقام های مسوول نیز در این رابطه هیچ توجهی نکردند. زمانی که آنان با حملات سنگین طالبان مواجه شدند، بارها با مقام های مسوول ولایت میدان وردک و کابل در تماس شدند، اما هیچ یک از این مقام ها به درخواست های شان جهت اعزام نیروی کمکی و ارسال سلاح و مهمات توجه نکردند. » ربیعی میگوید: «وقتی که ما به مقامهای مسوول زنگ می زدیم، کسی گوشی ما را جواب نمی داد. ما از دولت هیچ تقاضایی نداشتیم؛ نه تانک روان می کرد و نه طیاره، تنها برای ما مهمات می آورد. برای ما مهمات می رساند و دستور می داد که ده شبانه روز دیگر هم پوسته را نگهدارید، ما هم تا نفس داشتیم پوسته را محافظت می کردیم. وقتی مهمات نرسید تمام پوستهها سقوط کردند.» علی ربیعی به نقل از سردار، یکی از مسوولان پولیس محلی در ولسوالی جلریز، می گوید که پوسته ها فروخته شده بود و کسانی که در مواضع خود بودند، محل را ترک می کردند یا نه، اختیار به دست خودشان بود. ***** #شلغم_کیلوی_20_افغانی_و_پو علی ربیعی و ابراهیم رضایی که به تنهایی یک شبانه روز در برابر طالبان مقاومت کرده، می گویند که طالب که به آنان هشدار می دادند در صورتی که اسیر شوند، آنان را در پشت موتر بسته می کنند، زنده آتش می زنند و در میان آب جوش می اندازند شان. » علی ربیعی میگوید: «کودکان طالب روی سرک برآمده بودند و صدا میکردند که شلغم کیلوی بیست افغانی، زردک کیلوی سی افغانی و پولیس محلی کیلوی پنج افغانی و دو افغانی.» . بهگفته این دو سرباز، زمانی که آنان از صحنه درگیری نجات یافته و به مقر پولیس نظم عامه منتقل شدند، با برخوردهای زشت مسوولان پولیس نظم عامه مواجه شدند. علی ربیعی می گوید که آنان یک شبانه روز در داخل یک اتاق بودند و برای شان حتا یک گیلاس آب و یک وعده غذا هم ندادند. » وی گفت: «زمانی که به پوسته پولیس نظم عامه رسیدیم، خسته، گرسنه، تشنه و شوک دیده بودیم و نیاز به داکتر داشتیم. گفتیم که برای ما نان و آب بدهید، اما قوماندان پوسته گفت که برایشان دستور داده نشده تا برای تان نان و آب بدهیم.» آنان همچنین می افزایند زمانیکه از سنگر به سمت پوسته پولیس نظم عامه در حرکت بوده، مورد توهین و تحقیر ماموران این پوسته نیز قرار گرفته اند. علی ربیعی می گوید که پولیسهای نظم عامه آنان را مورد تمسخر قرار می دادند و می گفتند که در خانههای خود گرسنه مانده اند و برای دههزار افغانی جان خود را به خطر می اندازند. . علی ربیعی و ابراهیم رضایی میافزایند که آنان تا ساعت دوازده شب جمعه توانستند در برابر هزاروپنجصد جنگجوی طالب که به گفته آنان مجهز به سلاح های سنگین بودند، مقاومت کنند. اما زمانیکه مهمات این دو سرباز به آخر می رسد، هر دوی شان تصمیم میگیرند تا هر کدام شان تنها یک مرمی برای کشتن خود به جا بگذارند. » این دو سرباز میگویند: «تا زمانیکه مهمات داشتیم، جنگیدیم اما وقتی که مهمات ما روبه اتمام گذاشت تصمیم گرفتیم که حداقل یک یک مرمی بگذاریم تا برای خود استفاده کنیم و تا زنده در چنگ آنان نیفتیم. به این اندازه محتاج مهمات شده بودیم.» همچنین ابراهیم رضایی میگوید: «تصمیم ما این شد که تا آخرین نفس جنگ میکنیم و اگر نشد فرار می کنیم تا از پشت به ما ضربه کنند تا کشته شویم و زنده بهدست دشمن نیفتیم.» علی ربیعی و ابراهیم رضایی فکر میکردند که از صحنه درگیری جان سالم بدر نخواهند برد. این دو سرباز پولیس محلی، با خانواده خود خداحافظی کرده و به اعضای فامیل خود گفته اند که آنان را ببخشند. » علی ربیعی میگوید: «زمانیکه از همه چیز نا امید شدیم با برادر خود عارف جان که بیشتر در تماس بودم، خداحافظی کردم و از او که برادر بزرگم است، بخشش خواستم. گلوی برادرم را در تلیفون بغض گرفت و خداحافظی کردیم.» ابراهیم رضایی نیز در این باره میگوید: »برادرم از ایران زنگ زد و خبر نداشت که ما در چه وضعیتی هستیم. اما خیلی کوتاه صحبت کردیم و به او گفتم که ما رفتیم و ما را ببخشید.» ***** #تفنگهایی_که_علیه_برادر_ش در کنار پوسته هایی که در آن علی ربیعی و ابراهیم رضایی مستقر بوده اند، چند پوسته دیگر نیز وجود داشت. علی و ابراهیم می گویند که در پوسته های نزدیک شان سربازانی از باشندگان محل مستقر بودند. زمانی که حملات طالبان بالای چند پوستهای که در آن سربازان ما مستقر بودند شدت میگیرد، آنان از سربازان پوسته دیگر درخواست کمک می کنند اما این سربازان در پاسخ به این درخواستها میگویند: «تفنگ های ما علیه طالبان شلیک نمی کنند چون آنان برادران ما هستند.» این دو سرباز پولیس محلی حمله بر پوسته های امنیتی در ولسوالی جلریز را سازماندهی شده توصیف کرده می گویند که پیش از آغاز حملات، از سوی طالبان به باشندگان محل نیز سلاح و مهمات توزیع شده بود. به گفته آنان، سربازان پولیس محلی از خانه های مردم نیز مورد هدف قرار می گرفتند. علی ربیعی میگوید: «وقتی که حمله میشد، بیشتر از خانهها شلیک میشد.» ***** #بمانید_یا_بمیرید علی ربیعی و ابراهیم رضایی فرمانده پولیس ولایت میدان وردک را مورد انتقاد شدید قرار داده می گویند که بارها از وی درخواست کمک کرده اند، اما او هیچ گونه توجهی به این درخواست ها نکرده است. علی ربیعی می افزاید زمانی که او و ابراهیم رضایی از مقام های مسوول در ولایت میدان وردک برای ارسال نیروی کمکی و سلاح به محل درگیری نا امید شدند، تلاش کردند تا از طریق برادرش در کابل، صدای خود را به گوش مقام های ارشد دولتی برسانند. علی ربیعی گفت که در حال درگیری شدید بودند که یکی از مقامهای مسوول محلی از طریق تلیفون با آنان در تماس می شود و برای شان میگوید: «حالا ما کاری نمی توانیم و اگر می توانید جان خود را بکشید و اگر نمی توانید بمیرید. به جای اینکه ما را تشویق کند و کمی روحیه بدهد و بگوید که چند لحظه بعد نیروی کمکی یا سلاح و مهمات می رسد، ما را می گفت که اگر نمی توانید خود را بکشید، بمیرید.» علی ربیعی نام این مقام مسوول را فراموش کرده می گوید که در حال درگیری شدید با یک دست به ماشه تفنگ و دست دیگر در گوشی تلیفون بود. علی ربیعی و ابراهیم رضایی که نزدیک به سه ماه قبل به جمع پولیس محلی پیوسته تاکنون یک افغانی معاش دریافت نکرده اند. آنان می گویند زمانی که از صحنه درگیری نجات یافته و به پوسته پولیس نظم عامه رسیدهاند، با فرمانده پولیس ولایت میدان وردک در تماس شده اند. بهگفته آنان، فرمانده پولیس میدان وردک گفته است که سلاح خود را تحویل بدهند و هیچ گونه معاشی هم برایشان داده نمی شود. ***** #دست_به_دامان_خواهرزاده قوماندان محمد، مشهور به محمد سیاه که مسوولیت فرماندهی سه پوسته پولیس محلی را در ولسوالی جلریز ولایت میدان وردک به عهده داشت، پس از نا امید شدن از توجه مقام های مسوول محلی به اعزام نیروی کمکی و ارسال سلاح و مهمات به محل درگیری، با عارف حیدری خواهرزادهاش در کابل در تماس می شود. عارف حیدری می گوید که محمد سیاه از وی خواست تا هرچه در توان دارد، برایش کمک کند. عارف حیدری کاری از دستش ساخته نبود، اما تلاش کرد تا با برخی از مقامهای ارشد دولتی از جمله معاونین دوم رییس جمهور و رییس اجرایی در تماس شود و آنان را از وضعیت سربازانی که در میان خون و آتش در مواضع شان در ولسوالی جلریز گیر مانده بودند، آگاه سازد. عارف حیدری میگوید که با برخی از مقامهای وزارت دفاع نیز در تماس شده و این مقامها وعده دادند که به زودی نیروی کمکی و مهمات به محل درگیری فرستاده میشود؛ چیزی که به گفته او، پس از ساعتها انتظار صورت نگرفت... ***** تاریخ مو پر از فلسفه جنگه آلی د میدو تفنگ پورته کدو ننگه آلی ای سکوت و خاموشی نیه چاره کار جواب قلوخ پورته گرو سنگه آلی ---------- از گریه و از زاری، تامو نموشه کاری از دشت و دمن خیزید، با غیرت تاتاری تا زنده باشی مانند آن شاهین مغرور غلامی نیه مجبور ---------- تا غم نشی خوشی میسر نموشه تا کشته نشی کس از مو خبر نموشه دشمنو اگه قران دروغ نخوره د میدون راستی پیش مو نانتر نموشه ---------- از راه شهیدون خو پشیمو نموشیم احسان کش کس تا دم مردو نموشیم یک زندگی آزاد اگه ممکن نباشه مردن قبوله غلام دیگرو نموشیم ---------- قومی که نداد قربانی آزاد نشد تا تیشه بر سر نخورد فرهاد نشد آباد نشد ملکی که برباد نشد تا شکست نخورد آدمی استاد نشد از کشتن هزاره کس ایستاد نشد این قوم ولی غلام بی داد نشد ***** منبع: #8صبح ویرایش: #بصیرموحدی روح بلند شهیدان گلگون کفن شاد و بهشت برین جایگاه شان باد! |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر