واقعيت هاى پنهان از زبان دو سرباز نجات يافته از جنگ جلريز!
هشت صبح
حادثه حمله طالبان به پوستههای امنیتی در ولسوالی جلریز از جمله حوادث فاجعهبار در چند سالاخیر است. تعداد زیادی از سربازان در حمله طالبان بر این پوستهها کشته شدند.
دو تن از سربازان پولیس محلی که از حمله گسترده جنگجویان طالبان بر پوستههای امنیتی در ولسوالی جلریز ولایت میدانوردک جان سالم بدر بردهاند، قصههای ناامیدکنندهای از بیتوجهی مقامهای مسوول به نیروهای امنیتی بهویژه سربازانی که در پوستههای امنیتی در جلریز مستقر بوده اند، حكايت ميكند.
واقعیتهای پنهان از زبان دو سرباز نجاتیافته از جنگ جلریز
دوشنبه ۱۵ سرطان ۱۳۹۴ - ظفرشاه رویی
حادثه حمله طالبان به پوستههای امنیتی در ولسوالی جلریز از جمله حوادث فاجعهبار در چند سالاخیر است. تعداد زیادی از سربازان در حمله طالبان بر این پوستهها کشته شدند.
دو تن از سربازان پولیس محلی که از حمله گسترده جنگجویان طالبان بر پوستههای امنیتی در ولسوالی جلریز ولایت میدانوردک جان سالم بدر بردهاند، قصههای ناامیدکنندهای از بیتوجهی مقامهای مسوول به نیروهای امنیتی بهویژه سربازانی که در پوستههای امنیتی در جلریز مستقر بودهاند، حکایت میکنند.
این سربازان که ساعتها بدون سلاح و مهمات کافی و همچنین آب و غذا در این فصل گرم تابستان در مواضعشان علیه نزدیک به هزاروپنجصد تن از شورشیان تا به دندان مسلح مقاومت کردهاند، میگویند که مقامهای مسوول امنیتی صدای آنان را برای اعزام نیروی کمکی و تجهیزات نظامی نشنیدند.
علی ربیعی و ابراهیم رضایی از سربازانی که سه ماه قبل به پولیس محلی پیوستند، میگویند که بزرگترین درد آنها این است که همسنگرانشان ساعتها در جلو چشمانشان در میان خون دستوپا میزدند، اما کسی نبود که آنان را از سنگرهایی که زیر آتش سنگین شورشیان قرار داشتند، به گوشهای ببرد و حداقل با کمترین امکانات طبی تحت درمان قرار دهد. وی میگوید: «زخمی ما از ساعت چهار بعد از ظهر تا دوازده شب پیش روی ما شتلک (دستوپا) میزد، برای ما کمکی نرسید؛ زخمی ما از ساعت دوازده ظهر تا ساعت سه شب زنده بود، اما برای ما کسی کمک نکرد.»
شیر مادر حلال نباشد اگر سنگر را رها کنید
با وجودیکه تعدادی از پوستههای امنیتی بهدست طالبان سقوط کرده بود و مهمات علی ربیعی و ابراهیم رضایی نیز روبه اتمام بود، اما این دو سرباز پولیس محلی مواضع خود را ترک نکرده و توصیههای «محمد سیاه» فرمانده خود را نیز تا آخرین لحظه مدنظر داشتهاند. محمد سیاه مسوولیت فرماندهی سه پوسته امنیتی پولیس محلی را به عهده داشت و او روز پنجشنبه در نتیجه حملات سنگین طالبان به این پوستهها، با برادرش به قتل رسید.
علی ربیعی و ابراهیم رضایی میگویند زمانیکه طالبان نزدیک پوستهها شدند، محمد سیاه به کمک یکی دیگر از پوستههای نزدیک به طالبان رفت، اما در مسیر راه با کمین طالبان مواجه شده به قتل رسید. آنان میافزایند که محمد سیاه قبل از اینکه جان بدهد، برایشان از طریق تلیفون توصیه کرد که اگر پوستههای خود را رها کرده فرار کنند، شیر مادر برایشان حلال نباشد. علی ربیعی میگوید: «محمد سیاه در آخرین لحظهای که به شهادت میرسید، به ما این حرف را زد که هیچگاه به دشمنان کشور تسلیم نشوید و پرچمتان باید بالا باشد. قوماندان محمد میگفت که اگر ما تسلیم شویم و یا پوسته خود را ترک کنیم، شیر مادر برای ما حلال نباشد. در این لحظه رفیقم (ابراهیم رضایی) اشک ریخت و ما هم امید خود را از دست ندادیم. اما زمانیکه برادر قوماندان محمد هم شهید شد و برادران هر دو معاونش هم شهید شدند، رفقیم روحیه خود را از دست داد.»
علی ربیعی میافزاید که روز پنجشنبه گذشته نزدیک به هزاروپنجصد تن از طالبان بالای پوستههای پولیس محلی در ولسوالی جلریز حمله کردند و در این حمله در حدود سیوپنج تن از سربازان پولیس محلی به قتل رسیدند. او میگوید که تلفات سربازان پولیس محلی بهدلیل نبود سلاح و مهمات بالا رفت و مقامهای مسوول نیز در این رابطه هیچ توجهی نکردند. این سرباز پولیس محلی که از حمله طالبان بالای پوستههای امنیتی در ولسوالی جلریز جان سالم بدر برده، میافزاید زمانیکه آنان با حملات سنگین طالبان مواجه شدند، بارها با مقامهای مسوول ولایت میدانوردک و کابل در تماس شدند، اما هیچ یک از این مقامها به درخواستهایشان جهت اعزام نیروی کمکی و ارسال سلاح و مهمات توجه نکردند. او میگوید: «وقتی که ما به مقامهای مسوول زنگ میزدیم، کسی گوشی ما را جواب نمیداد. ما از دولت هیچ تقاضایی نداشتیم، نه تانک روان میکرد و نه طیاره، تنها برای ما مهمات میآورد. برای ما مهمات میرساند و دستور میداد که ده شبانهروز دیگر هم پوسته را نگهدارید، ما هم تا نفس داشتیم پوسته را محافظت میکردیم. وقتی مهمات نرسید تمام پوستهها سقوط کردند.»
علی ربیعی به نقل از سردار، یکی از مسوولان پولیس محلی در ولسوالی جلریز، میگوید که پوستهها فروخته شده بود و کسانیکه در مواضع خود بودند، محل را ترک میکردند یا نه، اختیار بهدست خودشان بود.
علی ربیعی و ابراهیم رضایی میگویند زمانیکه طالبان نزدیک پوستهها شدند، محمد سیاه به کمک یکی دیگر از پوستههای نزدیک به طالبان رفت، اما در مسیر راه با کمین طالبان مواجه شده به قتل رسید. آنان میافزایند که محمد سیاه قبل از اینکه جان بدهد، برایشان از طریق تلیفون توصیه کرد که اگر پوستههای خود را رها کرده فرار کنند، شیر مادر برایشان حلال نباشد. علی ربیعی میگوید: «محمد سیاه در آخرین لحظهای که به شهادت میرسید، به ما این حرف را زد که هیچگاه به دشمنان کشور تسلیم نشوید و پرچمتان باید بالا باشد. قوماندان محمد میگفت که اگر ما تسلیم شویم و یا پوسته خود را ترک کنیم، شیر مادر برای ما حلال نباشد. در این لحظه رفیقم (ابراهیم رضایی) اشک ریخت و ما هم امید خود را از دست ندادیم. اما زمانیکه برادر قوماندان محمد هم شهید شد و برادران هر دو معاونش هم شهید شدند، رفقیم روحیه خود را از دست داد.»
علی ربیعی میافزاید که روز پنجشنبه گذشته نزدیک به هزاروپنجصد تن از طالبان بالای پوستههای پولیس محلی در ولسوالی جلریز حمله کردند و در این حمله در حدود سیوپنج تن از سربازان پولیس محلی به قتل رسیدند. او میگوید که تلفات سربازان پولیس محلی بهدلیل نبود سلاح و مهمات بالا رفت و مقامهای مسوول نیز در این رابطه هیچ توجهی نکردند. این سرباز پولیس محلی که از حمله طالبان بالای پوستههای امنیتی در ولسوالی جلریز جان سالم بدر برده، میافزاید زمانیکه آنان با حملات سنگین طالبان مواجه شدند، بارها با مقامهای مسوول ولایت میدانوردک و کابل در تماس شدند، اما هیچ یک از این مقامها به درخواستهایشان جهت اعزام نیروی کمکی و ارسال سلاح و مهمات توجه نکردند. او میگوید: «وقتی که ما به مقامهای مسوول زنگ میزدیم، کسی گوشی ما را جواب نمیداد. ما از دولت هیچ تقاضایی نداشتیم، نه تانک روان میکرد و نه طیاره، تنها برای ما مهمات میآورد. برای ما مهمات میرساند و دستور میداد که ده شبانهروز دیگر هم پوسته را نگهدارید، ما هم تا نفس داشتیم پوسته را محافظت میکردیم. وقتی مهمات نرسید تمام پوستهها سقوط کردند.»
علی ربیعی به نقل از سردار، یکی از مسوولان پولیس محلی در ولسوالی جلریز، میگوید که پوستهها فروخته شده بود و کسانیکه در مواضع خود بودند، محل را ترک میکردند یا نه، اختیار بهدست خودشان بود.
شلغم کیلوی بیست افغانی و پولیس محلی ۲ افغانی
علی ربیعی و ابراهیم رضایی که به تنهایی نزدیک به یک شبانهروز در برابر هزاروپنجصد تن از جنگجویان طالب مقاومت کرده، میگویند که طالبکه به آنان هشدار میدادند در صورتیکه اسیر شوند، آنان را در پشت موتر بسته میکنند، زنده آتش میزنند و در میان آب جوش میاندازندشان. علی ربیعی میگوید: «کودکان طالب روی سرک برآمده بودند و صدا میکردند که شلغم کیلوی بیست افغانی، زردک کیلوی سی افغانی و پولیس محلی کیلوی پنج افغانی و دو افغانی.»
بهگفته این دو سرباز، زمانیکه آنان از صحنه درگیری نجات یافته و به مقر پولیس نظم عامه منتقل شدند، با برخوردهای زشت مسوولان پولیس نظم عامه مواجه شدند. علی ربیعی میگوید که آنان یک شبانهروز در داخل یک اتاق بودند و برایشان حتا یک گیلاس آب و یک وعده غذا هم ندادند. وی گفت: «زمانی که به پوسته پولیس نظم عامه رسیدیم، خسته، گرسنه، تشنه و شوک دیده بودیم و نیاز به داکتر داشتیم. گفتیم که برای ما نان و آب بدهید، اما قوماندان پوسته گفت که برایشان دستور داده نشده تا برایتان نان و آب بدهیم.»
آنان همچنین میافزایند زمانیکه از سنگر به سمت پوسته پولیس نظم عامه در حرکت بوده، مورد توهین و تحقیر ماموران این پوسته نیز قرار گرفتهاند. علی ربیعی میگوید که پولیسهای نظم عامه آنان را مورد تمسخر قرار میدادند و میگفتند که در خانههای خود گرسنه ماندهاند و برای دههزار افغانی جان خود را به خطر میاندازند.
علی ربیعی و ابراهیم رضایی میافزایند که آنان تا ساعت دوازده شب جمعه توانستند در برابر هزاروپنجصد جنگجوی طالب که بهگفته آنان مجهز به سلاحهای سنگین بودند، مقاومت کنند. اما زمانیکه مهمات این دو سرباز به آخر میرسد، هر دویشان تصمیم میگیرند تا هر کدامشان تنها یک مرمی برای کشتن خود به جا بگذارند. این دو سرباز میگویند: «تا زمانیکه مهمات داشتیم، جنگیدیم اما وقتی که مهمات ما روبه اتمام گذاشت تصمیم گرفتیم که حداقل یک یک مرمی بگذاریم تا برای خود استفاده کنیم و تا زنده در چنگ آنان نیفتیم. به این اندازه محتاج مهمات شده بودیم.» همچنین ابراهیم رضایی میگوید: «تصمیم ما این شد که تا آخرین نفس جنگ میکنیم و اگر نشد فرار میکنیم تا از پشت به ما ضربه کنند تا کشته شویم و زنده بهدست دشمن نیفتیم.»
علی ربیعی و ابراهیم رضایی فکر میکردند که از صحنه درگیری جان سالم بدر نخواهند برد. این دو سرباز پولیس محلی، با خانواده خود خداحافظی کرده و به اعضای فامیل خود گفتهاند که آنان را ببخشند. علی ربیعی میگوید: «زمانیکه از همه چیز ناامید شدیم با برادر خود عارف جان که بیشتر در تماس بودم، خداحافظی کردم و از او که برادر بزرگم است، بخشش خواستم. گلوی برادرم را در تلیفون بغض گرفت و خداحافظی کردیم.» ابراهیم رضایی نیز در این باره میگوید: »برادرم از ایران زنگ زد و خبر نداشت که ما در چه وضعیتی هستیم. اما خیلی کوتاه صحبت کردیم و به او گفتم که ما رفتیم و ما را ببخشید.»
بهگفته این دو سرباز، زمانیکه آنان از صحنه درگیری نجات یافته و به مقر پولیس نظم عامه منتقل شدند، با برخوردهای زشت مسوولان پولیس نظم عامه مواجه شدند. علی ربیعی میگوید که آنان یک شبانهروز در داخل یک اتاق بودند و برایشان حتا یک گیلاس آب و یک وعده غذا هم ندادند. وی گفت: «زمانی که به پوسته پولیس نظم عامه رسیدیم، خسته، گرسنه، تشنه و شوک دیده بودیم و نیاز به داکتر داشتیم. گفتیم که برای ما نان و آب بدهید، اما قوماندان پوسته گفت که برایشان دستور داده نشده تا برایتان نان و آب بدهیم.»
آنان همچنین میافزایند زمانیکه از سنگر به سمت پوسته پولیس نظم عامه در حرکت بوده، مورد توهین و تحقیر ماموران این پوسته نیز قرار گرفتهاند. علی ربیعی میگوید که پولیسهای نظم عامه آنان را مورد تمسخر قرار میدادند و میگفتند که در خانههای خود گرسنه ماندهاند و برای دههزار افغانی جان خود را به خطر میاندازند.
علی ربیعی و ابراهیم رضایی میافزایند که آنان تا ساعت دوازده شب جمعه توانستند در برابر هزاروپنجصد جنگجوی طالب که بهگفته آنان مجهز به سلاحهای سنگین بودند، مقاومت کنند. اما زمانیکه مهمات این دو سرباز به آخر میرسد، هر دویشان تصمیم میگیرند تا هر کدامشان تنها یک مرمی برای کشتن خود به جا بگذارند. این دو سرباز میگویند: «تا زمانیکه مهمات داشتیم، جنگیدیم اما وقتی که مهمات ما روبه اتمام گذاشت تصمیم گرفتیم که حداقل یک یک مرمی بگذاریم تا برای خود استفاده کنیم و تا زنده در چنگ آنان نیفتیم. به این اندازه محتاج مهمات شده بودیم.» همچنین ابراهیم رضایی میگوید: «تصمیم ما این شد که تا آخرین نفس جنگ میکنیم و اگر نشد فرار میکنیم تا از پشت به ما ضربه کنند تا کشته شویم و زنده بهدست دشمن نیفتیم.»
علی ربیعی و ابراهیم رضایی فکر میکردند که از صحنه درگیری جان سالم بدر نخواهند برد. این دو سرباز پولیس محلی، با خانواده خود خداحافظی کرده و به اعضای فامیل خود گفتهاند که آنان را ببخشند. علی ربیعی میگوید: «زمانیکه از همه چیز ناامید شدیم با برادر خود عارف جان که بیشتر در تماس بودم، خداحافظی کردم و از او که برادر بزرگم است، بخشش خواستم. گلوی برادرم را در تلیفون بغض گرفت و خداحافظی کردیم.» ابراهیم رضایی نیز در این باره میگوید: »برادرم از ایران زنگ زد و خبر نداشت که ما در چه وضعیتی هستیم. اما خیلی کوتاه صحبت کردیم و به او گفتم که ما رفتیم و ما را ببخشید.»
تفنگهایی که علیه برادر شلیک نمیکنند
در کنار پوستههایی که در آن علی ربیعی و ابراهیم رضایی مستقر بودهاند، چند پوسته دیگر نیز وجود داشت. علی و ابراهیم میگویند که در پوستههای نزدیکشان سربازانی از باشندگان محل مستقر بودند. بهگفته آنان، زمانیکه حملات طالبان بالای چند پوستهای که در آن سربازان ما مستقر بودند شدت میگیرد، آنان از سربازان پوسته دیگر درخواست کمک میکنند اما این سربازان در پاسخ به این درخواستها میگویند: «تفنگهای ما علیه طالبان شلیک نمیکنند چون آنان برادران ما هستند.»
این دو سرباز پولیس محلی حمله بر پوستههای امنیتی در ولسوالی جلریز را سازماندهی شده توصیف کرده میگویند که پیش از آغاز حملات، از سوی طالبان به باشندگان محل نیز سلاح و مهمات توزیع شده بود. بهگفته آنان، سربازان پولیس محلی از خانههای مردم نیز مورد هدف قرار میگرفتند. علی ربیعی میگوید: «وقتی که حمله میشد، بیشتر از خانهها شلیک میشد.»
این دو سرباز پولیس محلی حمله بر پوستههای امنیتی در ولسوالی جلریز را سازماندهی شده توصیف کرده میگویند که پیش از آغاز حملات، از سوی طالبان به باشندگان محل نیز سلاح و مهمات توزیع شده بود. بهگفته آنان، سربازان پولیس محلی از خانههای مردم نیز مورد هدف قرار میگرفتند. علی ربیعی میگوید: «وقتی که حمله میشد، بیشتر از خانهها شلیک میشد.»
بمانید یا بمیرید
علی ربیعی و ابراهیم رضایی فرمانده پولیس ولایت میدانوردک را مورد انتقاد شدید قرار داده میگویند که بارها از وی درخواست کمک کردهاند، اما او هیچگونه توجهی به این درخواستها نکرده است. علی ربیعی میافزاید زمانی که او و ابراهیم رضایی از مقامهای مسوول در ولایت میدانوردک برای ارسال نیروی کمکی و سلاح به محل درگیری ناامید شدند، تلاش کردند تا از طریق برادرش در کابل، صدای خود را به گوش مقامهای ارشد دولتی برسانند.
علی ربیعی گفت که در حال درگیری شدید بودند که یکی از مقامهای مسوول محلی از طریق تلیفون با آنان در تماس میشود و برایشان میگوید: «حالا ما کاری نمیتوانیم و اگر میتوانید جان خود را بکشید و اگر نمیتوانید بمیرید. بهجای اینکه ما را تشویق کند و کمی روحیه بدهد و بگوید که چند لحظه بعد نیروی کمکی یا سلاح و مهمات میرسد، ما را میگفت که اگر نمیتوانید خود را بکشید، بمیرید.» علی ربیعی نام این مقام مسوول را فراموش کرده میگوید که در حال درگیری شدید با یک دست به ماشه تفنگ و دست دیگر در گوشی تلیفون بود.
علی ربیعی و ابراهیم رضایی که نزدیک به سه ماه قبل به جمع پولیس محلی پیوسته تاکنون یک افغانی معاش دریافت نکردهاند. آنان میگویند زمانیکه از صحنه درگیری نجات یافته و به پوسته پولیس نظم عامه رسیدهاند، با فرمانده پولیس ولایت میدانوردک در تماس شدهاند. بهگفته آنان، فرمانده پولیس میدانوردک گفته است که سلاح خود را تحویل بدهند و هیچگونه معاشی هم برایشان داده نمیشود.
علی ربیعی گفت که در حال درگیری شدید بودند که یکی از مقامهای مسوول محلی از طریق تلیفون با آنان در تماس میشود و برایشان میگوید: «حالا ما کاری نمیتوانیم و اگر میتوانید جان خود را بکشید و اگر نمیتوانید بمیرید. بهجای اینکه ما را تشویق کند و کمی روحیه بدهد و بگوید که چند لحظه بعد نیروی کمکی یا سلاح و مهمات میرسد، ما را میگفت که اگر نمیتوانید خود را بکشید، بمیرید.» علی ربیعی نام این مقام مسوول را فراموش کرده میگوید که در حال درگیری شدید با یک دست به ماشه تفنگ و دست دیگر در گوشی تلیفون بود.
علی ربیعی و ابراهیم رضایی که نزدیک به سه ماه قبل به جمع پولیس محلی پیوسته تاکنون یک افغانی معاش دریافت نکردهاند. آنان میگویند زمانیکه از صحنه درگیری نجات یافته و به پوسته پولیس نظم عامه رسیدهاند، با فرمانده پولیس ولایت میدانوردک در تماس شدهاند. بهگفته آنان، فرمانده پولیس میدانوردک گفته است که سلاح خود را تحویل بدهند و هیچگونه معاشی هم برایشان داده نمیشود.
دست به دامان خواهرزاده
قوماندان محمد، مشهور به محمد سیاه که مسوولیت فرماندهی سه پوسته پولیس محلی را در ولسوالی جلریز ولایت میدانوردک به عهده داشت، پس از ناامید شدن از توجه مقامهای مسوول محلی به اعزام نیروی کمکی و ارسال سلاح و مهمات به محل درگیری، با عارف حیدری خواهرزادهاش در کابل در تماس میشود.
عارف حیدری میگوید که محمد سیاه از وی خواست تا هرچه در توان دارد، برایش کمک کند. عارف حیدری کاری از دستش ساخته نبود، اما تلاش کرد تا با برخی از مقامهای ارشد دولتی از جمله معاونین دوم رییسجمهور و رییس اجرایی در تماس شود و آنان را از وضعیت سربازانی که در میان خون و آتش در مواضعشان در ولسوالی جلریز گیر مانده بودند، آگاه سازد. عارف حیدری میگوید که با برخی از مقامهای وزارت دفاع نیز در تماس شده و این مقامها وعده دادند که به زودی نیروی کمکی و مهمات به محل درگیری فرستاده میشود؛ چیزی که بهگفته او، پس از ساعتها انتظار صورت نگرفت.
ولسوالی جلریز در پنجاه کیلومتری کابل موقعیت دارد. مقامهای محلی میدانوردک اعلام کرده بودند که نیروهای پولیس از این ولسوالی عقبنشینی تاکتیکی کرده بودند. عقبنشینیای که منجر به کشته شدن نزدیک به سیوپنج سرباز پولیس محلی شد.
عارف حیدری میگوید که محمد سیاه از وی خواست تا هرچه در توان دارد، برایش کمک کند. عارف حیدری کاری از دستش ساخته نبود، اما تلاش کرد تا با برخی از مقامهای ارشد دولتی از جمله معاونین دوم رییسجمهور و رییس اجرایی در تماس شود و آنان را از وضعیت سربازانی که در میان خون و آتش در مواضعشان در ولسوالی جلریز گیر مانده بودند، آگاه سازد. عارف حیدری میگوید که با برخی از مقامهای وزارت دفاع نیز در تماس شده و این مقامها وعده دادند که به زودی نیروی کمکی و مهمات به محل درگیری فرستاده میشود؛ چیزی که بهگفته او، پس از ساعتها انتظار صورت نگرفت.
ولسوالی جلریز در پنجاه کیلومتری کابل موقعیت دارد. مقامهای محلی میدانوردک اعلام کرده بودند که نیروهای پولیس از این ولسوالی عقبنشینی تاکتیکی کرده بودند. عقبنشینیای که منجر به کشته شدن نزدیک به سیوپنج سرباز پولیس محلی شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر