۱۳۹۳ بهمن ۳, جمعه




اعتراض در کابل: غزنی شهری واگذار شده به تروریست های طالب

در دوران جنگ، در دوران طالبان، هرکسی راه هزاره را می گرفت و می کشت. طالب بخاطر ایدئولوژی دینی و فاشیزم قبیلوی اش می کشت. دزد بخاطر مال اندوزی اش می کشت. از جنازه های انسان هزاره آنوقت کنده پشت ساختند. در دوران کرزی برای اولین بار این قفل کشتار را بازهم تروریستان طالب در مسیر هزارستان کلید زدند و همه سکوت کردند. تا وقتی که این کشتار و جنایت از مرز هزاره ها هم فراتر رفت، فربه شد و بعد هرچه در توان داشت انسان بلعید و جنایت کرد، برادران ناراضی.
جمعه 23 ژانويه 2015بوسيله‌ى آ‌ذر فولادی
دو دختر خرد سال و پسری 17 ساله از خانه مواظبت میکنند. پدر و مادر چند روزی است کابل رفته اند. سه شنبه، 30 جدی قرار است که پدر و مادر با سه کودک خردسال دیگر، به خانه برگردند. سوغات کابل را بین بچه ها تقسیم کنند. خانه پر از شوق و شادی شود. آن که از همه کوچکتر است از همه بیتاب تر است. هر دم میدود و بیرون خانه را میبیند. مبادا پدر و مادر بیایند، ناگهان از راه برسند و او بیخبر بماند. راه مسافران سفید بود. سفید به رنگ کفن. اولین برف زمستان، بیوقت بارید.
حوالی ساعت ده صبح، موتر وارد جاده پرخطر جاغوری شد. راننده خطر کرد. خودش میدانست. او همیشه در این راه خطر کرده بود. راه رفتن در این مسیر خود خطرناک ترین خطر است. موتر از روی ماین راه رفت. به هوا پرید. چند متر؟ نمیدانم. به زمین خورد. تکه تکه شد. به اندازه ای که قطعات موتر دیگر قابل جمع آوری و فروش نبودند. قبلا وقتی موتری حادثه میکرد، مردم محل تاراج میکردند اما این بار چیزی برای تاراج نمانده بود. مسافرانِ از کابل برگشته فقط از تکههای لباس قابل شناسای بودند. صورتهای سوخته، سینه های شکافته شده ای ۱۰ مسافر بد بخت هزاره، قلبهای که دیگر خون نداشت. خشکیده بود. سالها است که قلب مان خون ندارد. خشکیده است.
به جاغوری خبر رسید. مسافران دیگر بر نمیگردند. توانایی برگشتن ندارند. به دختران و پسر "حکیم" خبر ندهید. موسفیدان پنهانی از حسینیه تابوت گرفتند و رفتند. بعد از ظهر سرد زمستانی برگشتند. هشت قبر سوت و کور به قبرستان اضافه شد. ذکی، بزرگترین پسر حکیم در اندونزی عکس خواهر کوچکش را دید. آهی سردی به سردی زمستان کشید. الینا گفته بود: «این عکس را نباید ذکی ببیند. مثل گربه آمدم».
بعد از ظهر چهارشنبه، تعدادی از جوانان در یکی از کافههای کابل گردهم آمدند. ابعاد فاجعه را بررسی کردند. جوانی اشک ریخت. جوانی برای سه کودکی که به خاکستر نشستند و کشتی ذکی که به گِل نشست، اشک ریخت. خواستار کمک مالی به چهار عضو باقی مانده یک خانواده شد. کسی حمایت کرد. کسی نه. اما همه روی یک موضوع باهم توافق نظر داشتند. برای انسان هزاره این اولین فاجعه نبود. آخرین بار نیز نخواهد بود. «سکوت دولت در این زمینه خجالت انگیز است».
قفل کشتار در "زندان مرکزی" از کجا کلید خورد؟ 
در دوران جنگ، در دوران طالبان، هرکسی راه هزاره را می گرفت و می کشت. طالب بخاطر ایدئولوژی دینی و فاشیزم قبیلوی اش می کشت. دزد بخاطر مال اندوزی اش می کشت. از جنازه های انسان هزاره آنوقت کنده پشت ساختند. در دوران کرزی برای اولین بار این قفل کشتار را بازهم تروریستان طالب در مسیر هزارستان کلید زدند و همه سکوت کردند. تا وقتی که این کشتار و جنایت از مرز هزاره ها هم فراتر رفت، فربه شد و بعد هرچه در توان داشت انسان بلعید و جنایت کرد، برادران ناراضی.
موسی طوفان، از اهالی ولسوالی مالستان با ضابط ابراهیم در سال 2006 اول با شلیک چند مرمی کشته شدند. بعد جسدهای بی روح شان را به موتر بستند و روی زمین کشاندند.
در سال 2007 گروهی امداد رسان کره ای که تعداد شان به 23 نفر میرسید، در این مسیر بازداشت شدند. در زندان طالبان انداخته شدند. چند تن آنان جان باخت. چند تن آنان از ترس فرار کردند و از پشت مرمی خوردند. زنان شان مورد تجاوز گروهی قرار گرفتند. کوریایی ها 200 تن از نیروهای خود را از افغانستان بیرون کردند. با وساطت دولت به طالبان باج دادند تا گروگانان را آزاد کنند. بالاخره، نیم زنده و نیم مرده رها شدند. رفتند. تا زنده اند، یاد افغانستان را نخواهند کرد. 
بعد از آن، زورگیری و راه گیری توسط ترویستان طالبان عام شد. هر روز یکی از راهای منتهی به هزارستان را گرفتند. کشتند، جنایت کردند فاجعه آفریدند و نسل کشی کردند. معلم، دانش آموز، دانشجو، کارمند دولت، تازه داماد، تازه عروس، فرقی نمیکرد. می گفتند؛ «فقط هزاره باشد، کشتنش واجب است». این جنایات و کشتار را سالها پیش مولویهای طالبان در مزار و یکاولنگ،نیز عملی کرده بودند.
پس از جنایت و فاجعه،؛ مردم به جادهها ریختند. از دولت امنیت خواستند اما دولتمرد تروریستان طالب را «برادر ناراضی» خطاب کرد. دولت به خواست مردم اعتنا نکرد. به مردم اهمیت نداد. در سال جاری بازار انتخابات داغ بود. اشرف غنی به جاغوری سفر کرد. مردم خوشحال بود که شاید «تحول»ی در زندگی شان رخ دهد. مردِ به جاغوری رفت که قرار بود افغانستان را متحول کند. در جاغوری گفت: «در دوران تحصیل و بعد از آن، آرزویم این بود که یک روزی به جاغوری بروم و معلمی کنم».
دروغ بزرگ اما رمانتیک گفته بود. او برای هزارستان تعبیر زندان را به کار برد. زندانِ که کلید قفلش به دست طبیعت است. اینک اما کلید این قفل به دست خود او و تروریستان طالب افتاده است. پس از قدرت گرفتن اشرف غنی؛تروریست های طالب ارتقای درجه یافتند، از «برادران ناراضی» به «مخالفان سیاسی» تغییر نام داده شدند. اکنون تروریست های طالب با دیگر گروه های جنایت کار دست بهم داده و قفل ناامنی بر چهار طرف هزارستان زده است. دولت همچنان خاموش است. 
بعد از ظهر پنج شنبه، دوباره جوانان در غرب کابل گردهم آمدند. تصمیم گرفتند که علیه کشتار و جنایت در غزنی، علیه خاموشی دولت مردان در این زمینه، علیه نادیده گرفته شدن مردم هزاره توسط دولت، علیه بی عرضگی رهبران هزاره، علیه جیره خواران مدنی و علیه کشتار انسانهای بی گناه، توسط قصابان طالب اعتراض کنند.
جوانان در شبکه های اجتماعی و وبسایت های خبری نوشتند: «وعده ما، جمعه ساعت 9 صبح، میدان دهمزنگ». 
دقیق در همین ساعت جوانان آگاه از هر طرف جمع شدند. اعتراض کردند. پولیس اما مانع این اعتراض شد. عده ای یواشکی خندیدند.

صفحات فیس بوک پر از عکس شد. خواست آنان، انسانی ترین خواست بود. اعاده ی حقوق شهروندی شان؛ تامین امنیت مسیرهای ناامن هزارستان، منحل کردن نیروهای حربکی به جای آن مستقر کردن نیروهای ارتش ملی و برکنار کردن مقامات محلی ولایت غزنی. تظاهرات از ساعت 9 و سی دقیقه شروع شد و تا ساعت ده و سی دقیقه ادامه پیدا کرد. 
پولیس اما هر لحظه می آمد و می گفت: «اجازه نگرفته اید».
ساعت 2 بعد از ظهر، مردم جاغوری برای شهدا فاتحه گرفتند. فاتحه در مسجد قرآن و عترت واقع در غرب کابل، برگزار شده بود. سیاسیون، بزرگان قومی، استادان دانشگاه و دانشجویان هر کدام گروه گروه رفتند. فاتحه خواندند و برگشتند. رهبر نیز خواستار امنیت شد. دخترک هنوز مرگ پدر و مادرش همرای خواهر و برادرش را باور نکرده است. دختری در چارچوب دروازه منتظر برگشتن پدر و مادر است. چشم به راه سفید دوخته است. تا این راه سیاه شود، شاید دخترک به خاکستر نشستنش را باور کند. 
عکس ها از : غلام علی شریفی٬ هادی دریابی٬ اسحق انییس و عید محمد رویش


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر