«فرخنده»ها را، «ما»، میکشیم!
بررسی عوامل گرایش به خشونت در جامعه
حسین رهیاب (بلخی)
تاریخ زندگی انسان به عنوان تجربه او میتواند بسیار آموزنده باشد. زیرا وقایع و حوادث تاریخی دلایل و عواملی دارد که بیشتر از گرایشها و تفکرات حاکم در جامعه ریشه میگیرد. جامعه سیال است و تحرک زیادی دارد. عوامل مختلف میتواند در جامعه به صورت خاموش عمل کرده و شرایط را تغییر بدهند بدون این که کسی متوجه شود. رفتار افراد در یک جامعه نمیتواند به دور از مسایل آن جامعه باشد و خشونت بدون شک ریشه در مشکلات فردی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جامعه دارد. دلیل خشونت لزوماً نمیتواند مسایلی باشد که بعد از انجام یک حادثه مطرح میشود، دلیل خشونت بیش از آن که روشن باشد و آدمها آگاهانه مرتکب آن شوند، خاموش است و انسانها در مواردی ناآگاهانه دست به خشونت میزنند. و شاید در جریان کشتهشدن فرخنده نیز این لایهها دخالت زیادی داشته باشد.
با وجود تکرار حوادث و وقایع به شدت خشونتبار در جهان متمدن ما، به صراحت میتوان گفت که واقعه کشتهشدن فرخنده یکی از تلخترین و عجیبترین حوادثی است که در طی سالهای اخیر شاهد آن بودهایم. زیرا این عمل جنونآمیز نه توسط دشمن و در سرزمین بیگانه که در میان خودیها انجام شده است. به همین دلیل بررسی این واقعه میتواند یکی از مسایل ضروری جامعه باشد تا با دریافت و فهم دلایل این نوع رفتارها شاید بتوانیم نقش کوچکی در آگاهی جامعه داشته باشیم.
خشونت از ديدگاه روانشناسى يعنى ناتوانى در كنترل خشم و در كلىترين مفهوم آن، حالتى است كه فرد از نظر جسمى و روانى در حد تعادل قرار ندارد. بنابراين، تعادل عامل اصلى ضد خشونت و عامل سلامت است در نگاه گروه ديگر خشم، واكنش هيجانى به منظور برقرارى تعادل است و از قوه همواستازيس انسان نشأت مىگيرد. بر اين اساس خشم نه مخرب خواهد بود و نه سازنده.1
تاریخ زندگی انسان به عنوان تجربه او میتواند بسیار آموزنده باشد. زیرا وقایع و حوادث تاریخی دلایل و عواملی دارد که بیشتر از گرایشها و تفکرات حاکم در جامعه ریشه میگیرد. جامعه سیال است و تحرک زیادی دارد. عوامل مختلف میتواند در جامعه به صورت خاموش عمل کرده و شرایط را تغییر بدهند بدون این که کسی متوجه شود. رفتار افراد در یک جامعه نمیتواند به دور از مسایل آن جامعه باشد و خشونت بدون شک ریشه در مشکلات فردی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جامعه دارد. دلیل خشونت لزوماً نمیتواند مسایلی باشد که بعد از انجام یک حادثه مطرح میشود، دلیل خشونت بیش از آن که روشن باشد و آدمها آگاهانه مرتکب آن شوند، خاموش است و انسانها در مواردی ناآگاهانه دست به خشونت میزنند. و شاید در جریان کشتهشدن فرخنده نیز این لایهها دخالت زیادی داشته باشد.
با وجود تکرار حوادث و وقایع به شدت خشونتبار در جهان متمدن ما، به صراحت میتوان گفت که واقعه کشتهشدن فرخنده یکی از تلخترین و عجیبترین حوادثی است که در طی سالهای اخیر شاهد آن بودهایم. زیرا این عمل جنونآمیز نه توسط دشمن و در سرزمین بیگانه که در میان خودیها انجام شده است. به همین دلیل بررسی این واقعه میتواند یکی از مسایل ضروری جامعه باشد تا با دریافت و فهم دلایل این نوع رفتارها شاید بتوانیم نقش کوچکی در آگاهی جامعه داشته باشیم.
خشونت از ديدگاه روانشناسى يعنى ناتوانى در كنترل خشم و در كلىترين مفهوم آن، حالتى است كه فرد از نظر جسمى و روانى در حد تعادل قرار ندارد. بنابراين، تعادل عامل اصلى ضد خشونت و عامل سلامت است در نگاه گروه ديگر خشم، واكنش هيجانى به منظور برقرارى تعادل است و از قوه همواستازيس انسان نشأت مىگيرد. بر اين اساس خشم نه مخرب خواهد بود و نه سازنده.1
بعضی از دانشمندان میگویند خشونت، راهی برای ترمیم غرور جریحهدارشده است. یعنی هرچیزی که عزت نفس آدمها را تهدید کند، دشمن محسوب میشود و غرور جریحهدارشده صاحبش را وادار به حمله به دشمن میکند. برخی معتقدند که بالابون میزان تستوسترون احتمال بروز خشونت را افزایش میدهد. همچنین عدهای از محققان ادعا میکنند که بعضی از افراد خشن نوار مغزی غیرطبیعی دارند؛ بنابراین، ممکن است خشونت یک مشکل مغزی باشد. البته خشونت میتواند علت شیمیایی، هورمونی یا ارثی نیز داشته باشد که در این صورت میتوان با جلوگیری از ازدواج انسانهای خشن با همدیگر، جلوی بیشترشدن افراد خشن را گرفت. گروهی دیگر از دانشمندان از جمله برگس و دریپر بر این باورند که رفتار خشونتآمیز علیه زنان بر اثر احساسات شدید و زودگذر به وجود میآید و اغلب با یک طرح حساب شده و از قبل برنامهریزی شده جهت دستیابی به اهداف مادی خاص انجام نمیشود.2 اما به طور کلی خشونت علیه زنان به عوامل گوناگونی بر میگردد که مهمترین آنها عبارتند از:
1-تفاوت جنسی
خشونت بر اساس جنسیت ارتباط تنگاتنگی با قدرت، تفوق و کنترل مردانه دارد. علت آن هم این است که تمام اشکال خشونت علیه زنان از قبیل: تجاوز و آزار جنسی، خرید و فروش زنان و غیره درواقع تعرضی علیه جنسیت زنان و دختران است. کنترل رفتار جنس مؤنث در بسیاری از نظامهای حقوقی دنیا مد نظر قرار دارد. هدف از این کنترل میتواند از یکسو اطمینان حاصل کردن از پاکدامنی و عفت زن باشد و از سوی دیگر این اطمینان را به مردان بدهد که اموالشان به کسی غیر از دودمان خودشان نرسد. البته این علت میتواند باعث کاهش حضور زنان در مؤسسات سیاسی و اجتماعی، ایجاد حس عدم اعتماد به نفس، عدم برابری اقتصادی، نمایشهای کلیشهای در نقش زنان در رسانهها و... شود. با وجود اين خشونت علیه زنان را نمیتوان نتیجه حتمی و اجتنابناپذیر جنسیت دانست. چون ویژگیهای طبیعی نمیتوانند مانند آلت جرم و سند اتهام به مرد تلقی شوند بلکه این امر میتواند نتیجه مجموعه وسیعی از محرومیتها، نارضایتیها و ناامیدیهایی در مورد مسايل زیستی و بالاخره انحراف از هدف غایی خلقت باشد.3
بررسی پدیده زنکشی این را ثابت خواهد کرد که در جامعه ما تفاوت جنسیت بدون شک یکی از شکافهای مهم محسوب میشود و در جریان کشتهشدن فرخنده نیز این مسأله اهمیت زیادی دارد. فرخنده به عنوان یک زن موجود ضعیفی پنداشته میشود که نباید وارد اجتماع شده و خود را به عنوان آدم با مردان مقایسه کند. فرخنده ممکن است با سواد یا حافظ قرآن و یا دانشگاه رفته باشد اما او هرچه که باشد یک زن است و حضور زن در جامعه ذهنیت مردانه ما را تحریک کرده و آن را آزار میدهد.
حضور زنان در جامعه بهشدت خشم مردان را تحریک میکند و او را نا خودآگاه وامیدارد تا در نابودی یک زن تردید نکند. بدون شک بررسی و محاکمه رواندرمانی برخی از آن مردان میتواند این را به اثبات رساند و به همین دلیل کشف عوامل درونی این وقایع بیش از جزادادن این افراد اهمیت دارد و میتواند جامعه را با ارزشهای دروغین آن آشنا سازد.
2- شکستهشدن حرمت خانه
به نظر مردان و حتی زنان خانه مفهومی دارد که وجود یک زن از آن خانه میسازد اما اگر زنی در خانه نباشد مفهوم تقدس خانواده از بین میرود و حریم با مشکل مواجه میشود. اساس حرمت خانه حفظ و نگهداری اطلاعات مربوط به خانواده در محدوده چهاردیواری خانه است و اگر زنی در خانه باشد و از آن خارج شود عمل او میتواند از علل دیگر استمرار و تداوم خشونت علیه زنان باشد. به این معنا که اغلب جوامع، مسأله خشونت علیه زنان در خانواده را امری خصوصی و به اصطلاح خانوادگی میدانند و همین نظریه پایه و اساس ادامه خشونت بدون وقفه در درون خانواده بوده است.4
این نظریه، فرخنده را گناهکار و مستحق مجازات میداند، زیرا خانه نه فقط مسجد زن که گور زن نیز است و زنی که از آن خارج میشود مستحق مرگ است تا دیگر زنان جامعه بدانند حریم مقدس خانه بیش از تصور آنان ارزش دارد.
3- سوء استعمال مواد مخدر، داروها و الکل
این عامل را میتوان از عوامل وابسته و تشدیدکننده دانست که شخص استفادهکننده از آنها به طور دايم گرایش و تمایل به انجام رفتار تهاجمی دارد. در یک بررسی بر روی 60 زن قربانی ضرب و شتم این نتیجه به دست آمد که استعمال الکل در 93 درصد این وقایع نقش داشته است.5 در جامعه ما درصد نقش این عامل مشخص نیست اما میتواند در برخی از امور دخیل باشد. نوع تغذیه، داروها و موادهای شیمیایی یا طبیعی مضر در شخصیت انسان نقش دارد و خلقوخوی آدم را تغییر میدهد اما این مسأله شاید در قتل فرخنده دخیل نباشد اما بدون شک یکی از عوامل خشونت در جامعه، استفاده از چنین موادی است که در کشور در دسترس عموم قرار دارد.
4- عوامل اقتصادی
وابستگی اقتصادی زنان به مردان، قوانین تبعیضآمیز درباره ارث و حقوق مالکیت، دسترسی محدود به شغل در بخش رسمی و غیررسمی و دسترسی محدود به نقدینگی و اعتبار میتواند از دلایل اقتصادی خشونت علیه زنان به شمار آید.6
اقتصاد اصل و اساس جامعه است. سلامت جامعه و امنیت آن با اقتصاد رابطه تنگاتنگی دارد. فقر، مادر مشکلات است و بدون شک عامل اقتصادی از عوامل مهم ناامنی، ترویج خشونت و مشکلات اجتماعی میباشد. فقر دو نوع گرایش را در جامعه ایجاد میکند، اول و از همه مهمتر فقر از عوامل اصلی ناامنی به شمار میرود و دوم فقر با اختلال در مغز میتواند باعث شود که یک آدم تبدیل به یک هیولا شود. فقر ذهن را به شدت درگیر کرده و آن را گرفتار چالشهای خطرناکی میکند که پدیده تهاجم ناگهانی یکی از موارد آن میباشد. فقر موجب حقارت فرد شده و او را برای عکسالعملهای اجتماعی و حتی سیاسی آماده میکند.
عامل اقتصادی در تعارضها و تنشهای جامعه ما اهمیت زیادی دارد و باید جدی گرفته شود، زیرا بدون شک تعرض به فرخنده و دست آلودن به قتل یک زن بی دفاع نمیتواند برخاسته از یک عامل باشد که یک عامل به تنهایی برای ارتکاب چنین جنایت فجیعی کافی نیست. قتل فرخنده عوامل زیادی دارد که یکی از عوامل مهم آن مسأله اقتصادی است.
5- ویژگیهای شخصیتی افراد
اگر فردی به طور مکرر در موقعیتهای مشابه رفتار خشن داشته باشد، رفتار خشن وی را به ویژگیهای شخصیتی وی نسبت میدهند. خصیصهای بودن رفتار خشن و پرخاشگرانه به آن معناست که علایم اولیه پرخاشگری به عنوان خصیصه در کودکی به احتمال زیاد به خشونت در دوران بعدی زندگی منجر خواهد شد.7
6- عوامل قانونی
عوامل قانونی نیز همچون قوانین مربوط به ازدواج و طلاق و حضانت فرزند، رفتار غیر دل سوزانه پلیس و دستگاه قضایی با زنان، پایین بودن سطح سواد حقوقی، مقام و پایگاه نازل زنان، هم در قوانین مکتوب هم در عرف نیز در بروز خشونت بیتأثیر نیست.8
7- عوامل فرهنگی
بهطور کلی، خشونت خانگی علیه زنان در متن ساختار فرهنگی جامعه بهتر درک میشود، زیرا از طریق مقررات و هنجارهای فرهنگی است که فرد میآموزد چه موقع و چگونه خشن باشد. بنابراین، خشوت مردان علیه زنان در خانواده به وسیله هنجارها و مقررات فرهنگی الگومند شدهاند و این هنجارها و الگوهای فرهنگی در مردان درونی شده است. فقر فرهنگی نیز یکی دیگر از عواملی است که خانواده و اعضای آن را تهدید میکند. فقر فرهنگی عبارت است از: «آگاهی نداشتن به قوانین و حقوق رایج خود در جامعه». همین جهل به ارزشها و هنجارهای فرهنگی باعث میشود فرد دست به عملی بزند و تصور کند که میتواند از آن رهایی پیدا کند. برخی از عوامل فرهنگی عبارت است از: اعتقاد به برتری ذاتی افراد ذکور، پرورش اجتماعی مبتنی بر جنسیت، آداب و رسوم ازدواجها، پذیرش خشونت به عنوان وسیلهای برای حل و فصل اختلافات و تعاریف فرهنگی درباره نقشهای جنسی مناسب.9
8- عوامل سیاسی
از جمله نمونههای سیاسی وقوع خشونت علیه زنان نیز میتوان به: مشارکت محدود زنان در نظام سیاسی سازمانیافته، کمبودن تعداد نمایندگان زن در مواضع قدرت و سیاست و سازمانیافتگی محدود زنان به عنوان نیرویی سیاسی اشاره کرد.10
9- نابرابری روابط زن و مرد
این عامل همان مناسبات نابرابری است که همواره به تبعیض بین زن و مرد انجامیده و همین تبعیضها و اجحافهای حاصل از آن روابط، منجر به خشونت علیه زنان شده است. مناسباتی مانند: روابط کاری و اقتصادی، خانوادگی، علمی و آموزشی. از نظر روابط کاری و اقتصادی، نادیدهگرفتن قدرت اقتصادی و استقلال اقتصادی زنان علت عمدهای برای اِعمال خشونت علیه آنها به شمار میرود. زیرا باعث ادامه وابستگی و آسیبپذیری زنان میشود. از منظر روابط خانوادگی، نهاد خانواده هم میتواند مکانی برای پرورش مثبت و انتقال ارزشها باشد و هم مکانی که در آن قدرت جنسی مردانه به شدت و قاهرانه اِعمال شده در نتیجه باعث از هم پاشیدن و از هم گسیختگی زندگی خانوادگی شود. تحکیم ساختار نابرابر قدرت میان زن و مرد در محیط خانواده نیز زمینه را برای نابرابری در محیط اجتماعی فراهم میکند. همچنین در زمینه روابط علمی و آموزشی، مردان مهار نظام علمی جهانی را به دست گرفته و آن را به قبضه خود درآورده اند. این کنترل شامل تمام زمینه های علمی اعم از: علوم تجربی، فرهنگ، مذهب، زبان و غیره میشود.11
10- رسانههای گروهی
انتقال دايمی اطلاعات درباره جرایم و افعال خشونتآمیز و تماس پیاپی با خشونت ناشی از تولیدات رسانهها و بهویژه برنامههای تلویزیونی، بدون تردید به بی احساسی و خون سردی در برابر عمل خشونتآمیز منجر میشود. طوری که هم دردی با قربانیان خشونت دیگر هیچ جایگاهی نداشته و گرایش بینندگان را به سمت خشونت در پی دارد و این مسأله در اِعمال خشونت علیه زنان نیز بیتأثیر نیست.12
11- سنتهای متعصبانه
کم نیستند پیشداوریها، عقاید و الگوهای فرهنگی که مطیع و تابعبودن زن را توجیه میکنند و در نهایت خشونت علیه زنان را توجیه میکنند. در بسیاری از عقاید قالبی، چه در جوامع سنتی و چه در جوامع پیشرفته، برای استفاده از خشونت علیه زنان، در مواردی مشروعیت سنتی بخشیده شده است. نمونهای از این پذیرش فرهنگی خشونت خانگی، در این تصنیف عامیانه قدیمی بیان شده است: زن و اسب و درخت گردو (چارمغز) را هرچه افزون تر زنی، بهتر شوند.13
12- تأثیر سوابق کودکی
تعدادی از پژوهشها نشان دادهاند که اِعمال خشونت، رفتاری اکتسابی است و خشونتهای خانگی که شخص در دوران کودکی به عنوان ناظر اولیه شاهد آن بوده و یا خودش قربانی آن خشونتها شده است، پی آمدهای سوء برآینده وی میگذارد و شخص با یادگیری رفتار خشن، آن را از یک نسل به نسل دیگر منتقل میکند.14
13- نقش حکومت
شاید بتوان سستی، فعال نبودن و عدم تحرک دولتها در ممانعت و مجازات اعمال مربوط به خشونت علیه زنان را بزرگ ترین علت برای خشونت علیه زنان عنوان کرد. این عدم تحرک، زمانی ظاهر میشود که دولتها نسبت به مرتکبان خشونت علیه زنان، به ویژه زمانی که این خشونت در درون خانواده صورت میگیرد با دیده اغماض و تسامح مینگرند و این موضوع بیانگر آن است که جدیت جرم خشونت علیه زنان به ندرت مورد شناسایی قرار گرفته است. همچنین در قوانین بسیاری از کشورها چنین اعمالی جرم محسوب نمیشوند.15
«فرخنده»، قربانی جامعه ما!
بر اساس روایتها گفته میشود که فرخنده قرآن را به آتش کشیده است (درحالی که این اتهام در مورد فرخنده رد شده است) و اگر فرض کنیم که این گفته واقعیت داشته باشد، آیا جزای او چنین جنایتی است و آیا در مملکت دولت و حکومتی وجود ندارد؟ فرض بر این است که کسی مرتکب خلافی شده آیا همه میتوانند مجری قوانین بوده و افراد را بدون محاکمه جزا بدهند؟ اگر چنین است پس دولت چه نقشی دارد و اگر نیست پس چرا شاهد این نوع مسایلیم؟ در این موارد پلیس وظیفه مهمی دارد و باید بتواند به درستی مردم را مدیریت کند. پلیس اگر نتواند با این نوع مسایل مقابله کند، نمیتواند بحرانهای بزرگتر را مهار کند. اگر هم فرض شود که پلیس صرفاً به عنوان شاهد و ناظر عمل کرده است، باید مشکل را در جای دیگر دید. پلیس اگر میخواست بدون تردید میتوانست مشکل را حل کرده و مانع این فاجعه شود.
تعرض به یک زن مسأله کوچکی نیست و نمیتوان بهراحتی آن را نادیده گرفت. زیرا از قدیم زنان در جامعه ما حرمت داشتهاند و مردم به عنوان «همشیره» به آنان احترام میگذاشتند اما این حادثه نشان میدهد که تحولی در جامعه اتفاق افتاده است. این تحول که گویا روزبهروز گسترش هم مییابد به چند عامل مهم بستگی دارد که در زیر آنها را فهرست خواهم کرد:
1-ابزاریشدن دین: دین برای ما ارزشمند است اما کدام دین؟ اسلام داعش؟ اسلام افراطی؟ اسلام ... واقعاً اسلام چیست و کجاست؟ و ما از کجا به ریشهها و حقیقت اسلام دست پیدا کنیم؟ واقعیت اینست که ما یک اسلام بیشتر نداریم اما امروزه حقیقت آن زیر خرمنها خاک خوابیده است و آنچه که به دست ما رسیده ظاهری است که در طول تاریخ هرکس بر اساس منافع خود آن را تحریف و تفسیر کرده است و به همین دلیل شاید رسیدن به حقیقت دین سخت باشد اما هرچه که است، دین بهترین وسیله برای رسیدن به منفعت است. دین وسیله ای برای یافتن قدرت و کسب ثروت است و دین قربانی مسلخ ملانماهاست و تا زمانی که مردم جاهل باشند از دین میتوان استفادههای فراوان کرد.
2- جهل مردم از عمده دلایل این نوع حوادث است و تا جهل باشد این مشکلات ادامه خواهد داشت. جامعه جاهل هرروز قربانی میشود؛ قربانی میدهد و بر قربانی خود اشک تمساح میریزد. این خاصیت جهل است که بهترین ابزار برای کسانی است که میتوانند و میدانند که چگونه از آن بهره ببرند. جهل ریشه مشکلات مردم کشور ماست.
3- سالها جنگ و ادامه ناامنی خود تأثیر زیادی در روحیه و رفتار مردم دارد. فرزند جنگ نمیتواند یک انسان ایده آل باشد و با مسایل مختلف رفتار طبیعی داشته باشد. فرزند جنگ دندان تیزی برای بریدن دارد. آماده است بکشد و یا کشته شود. دستش بر روی ماشه آماده است شلیک کند و برای او مهم نیست که چه کسی نابود میشود، هراتفاقی که بیفتد هدف او تأمین شده است.
4- فقر و مشکلات اقتصادی، تبعیض، تفاخر و فاصله طبقاتی نقش مهم در حوادثی دارد که ممکن است قربانی آن افراد بیگناه باشد. فقر از نظر روانی تأثیر مستقیم بر انسان دارد و او را کر و کور میکند. فقر اگر ذهن را درگیر کند و عامل آن جامعه دانسته شود، میتواند نه فقط «فرخنده» را قربانی کند که میتواند «فرخنده»ها را قربانی کند. فقر بهراحتی منجر به انقلاب شده و باعث میشود که سرنوشت یک ملت تغییر کند. و در قتل فرخنده پای خشم اجتماعی از نوع فقر اقتصادی نیز دیده میشود.
5- یکی از مهمترین عوامل خشونت در کشور ما دولت ماست. دولتی که فاسد ترین دولت جهان خوانده شده است، چنین دولتی نمیتواند آرامش را در روح و روان مردم حاکم کند. این دولت نوید بحران میدهد و رفتارهای متناقض دولت بهراحتی در جامعه منتشر میشود و به مشکلات اجتماعی دامن میزند. در این موارد اگر خشم مردم برانگیخته شود، تر و خشک را سوزانده و جامعه را قربانی هوچیگری خود میکند. در این مورد «دین» ابزار است و بهانه ای بیش نیست، آنچه است خالیشدن خشمی است که در وجود آدمها انباشته شده است و باید «فرخنده» یا «فرخنده»هایی باشد تا «قربانی» کینههای «قابیلی» آدمیان شود.
6- مشکلات جامعه ما فراوانتر از تصور ماست. این مشکلات آثار روانی و اجتماعی زیادی دارد که به صورتهای مختلف در جامعه دیده میشود. قتل، تجاوز، آزار و آسیب زدن به خود یا دیگران، نوعی واکنش است که میتواند با گذشته و یا امروز آدم ارتباط داشته باشد. زن ضعیفترین و بیدفاعترین موجود در این جامعه مرد زده است که میتواند «خشمدانه» مردان هم تلقی شود، زیرا مردان جامعه عادت کرده و یاد گرفتهاند که «فریاد» خود را با دلیل یا بیدلیل بر سر زنان خالی کنند!»
7- افغانستانی نمیتواند بدون توهم توطئه زندگی کند و بر این اساس و با توجه به حضور پلیس در صحنه و عدم دخالت آنان، این فاجعه ممکن است عوامل پشت صحنهای نیز داشته باشد. ممکن است پای قدرتمندان و یا قدرتمندی در آن دخیل باشد و ممکن است کس یا کسانی برای ایجاد آن نقشه کشیده و برنامه ریزی کرده باشند که متاسفانه «همیشه پای «قدرت» در بین است»! بررسی دقیق مسأله میتواند این قضیه را روشن کند.
هرچه که باشد و هرچه که بوده است باید قبول کنیم که بدون شک ما خودمان عامل مشکل خودمانیم. فرخنده را ما قربانی کردهایم و ما نمیتوانیم دیگران را مقصر مشکلاتمان بدانیم، مشکل از ما و جامعه ماست. مشکل از اندیشهها و افکار ماست. مشکل از جهل و حماقت ماست. مشکل از تعصب و نادانی ماست. مشکل منم، تويی، مايیم و برای حل این مشکلات باید ما خودمان را اصلاح کنیم تا فرخنده دیگری قربانی نشود و گرنه این وضعیت ادامه یافته و ادامه مییابد و همانگونه که امروز فرخنده را کشتیم ما بهراحتی قادر خواهیم بود که فردا خودمان را بکشیم، فرخندهها را بکشیم و جامعه را نابود کنیم و آنگاه برای قربانیهای خود اشک تمساح بریزیم!
منابع
1-مهرانگیز کار. پژوهشی درباره خشونت علیه زنان در ایران، تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 1379
2- محمد کاوه ، (1353) آسیبشناسی بیماریهای اجتماعی، تهران: جامعه شناسان، چاپ اول.
3- سازمان جهانی بهداشت. خشونت علیه زنان، ترجمه رفیعی فر، دکتر شهرام و مهندس سعید پارسینیا، تهران: نشر تندیس، 1380
4- مریم پاک نهاد جبروتی، تابلوهای جنسی در ایران: فرادستی و فرودستی در زبان، تهران، نشر گام نو، 1381
5- شهلا اعزازی. جامعه شناسی خانواده: با تأکید بر نقش، ساختار و کارکرد خانواده در دوران معاصر، تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 1376
5- شهلا اعزازی. جامعه شناسی خانواده: با تأکید بر نقش، ساختار و کارکرد خانواده در دوران معاصر، تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 1376
6- پگاه سوهانی، لاله رخ شامبیاتی و پدرام موسوی. «خشونت علیه زنان»، بهداشت خانواده، 19، پائیز 1379.
7- فریال طهماسبی، «تغییر نگرش زنان ایرانی نسبت به خشونت: گفتگو با شهلا اعزازی»، ایران، 6 و 7/7/1381
8- فاطمه محبی، «آسیبشناسی اجتماعی زنان: خشونت علیه زنان» ، کتاب زنان، 14، زمستان 1380
9- محمد کاوه ، (1353) آسیبشناسی بیماری های اجتماعی، تهران: جامعهشناسان، چاپ اول.
10- کینگ، الیزابت ام و هیل، ام. ان. نقش آموزش زنان در توسعه اقتصادی، ترجمه غلامرضا آزاد (ارمکی)، اول، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 76.
سازمان جهانی بهداشت. خشونت علیه زنان، ترجمه رفیعی فر، دکتر شهرام و مهندس سعید پارسینیا،
تهران: نشر تندیس، 1380
11- ساروخاني، باقر، مقدمهاي بر جامعهشناسي خانواده، ششم، تهران، سروش، 82.
12- اعزازي، شهلا، خشونت خانوادگي «زنان كتك خورده»، اول، تهران، نشر سالي، 80.
13- عظيمي نژادان، شبنم، زن معمار جامعه مردسالار، اول، تهران، نشر اختران، 84. ميشل، آندره، جنبش اجتماعي زنان، ترجمه هما زنجاني زاده، اول، مشهد، نشر نيكا، 72. ميشل، آندره، پيكار با تبعيض جنسي، ترجمه محمدجعفر پوينده، اول، تهران، مؤسسه انتشارات نگاه، 76.
14- اسلون فيدر، شرلي، بار سنگين زنان شاغل، ترجمه مينا اعظامي، اول، تهران، انتشارات البرز، 77. سازمان بهداشت جهاني، خشونت عليه زنان، ترجمه شهرام رفيعي فر، سعيد پارسينيا، اول، تهران، انتشارات تنديس،80.
15- اعزازي، شهلا، جامعهشناسي خانواده، اول، تهران، روشنگران و مطالعات زنان، 76. فيگز، كيت، زنان و تبعيض، ترجمه اسفنديار زندپور، به دخت مال اميري، اول، تهران، نشر گل آذين، 84.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر