۱۳۹۴ مرداد ۲۶, دوشنبه

تلاش برای احیای سنت هزاره ستیزی در افغانستان




Noor Mohammad Ibrahimis Foto.

تلاش برای احیای سنت هزاره ستیزی در افغانستان





محمد عوض نبی زاده
افغانستان کشوریست که اقوام مختلف مانند گل های رنگارنگ در آن زندگی دارند که از لحاظ ترکیب قومی افغانستان را رنگین، ساخته است. از میان این گل ها، یک گل اقوام هزاره یکی از قدیمی ترین ساکنانِ این سرزمین اند که، سهمِ هزاره ها برای حفظ هویت تاریخی افغانستان کمتر از هیچ قومی نبوده، اما سهم آن از حکومت در طول تاریخ بسیار اندک و بشکل سمبولیک با حضور تشریفاتی چند چهره ی هزاره در حکومتهای گوناگون خلاصه میشده است و غالبا هزاره ها مورد خشم و تبعیض حاکمان وابسته به اقوام داعیه دار قدرت در افغانستان قرار
گرفته و میگیرند زیرا تا هنوز هزاره ها در ساختار و بدنه اصلی قدرت به تناسب شعاع وجودی شان در همه ی ادارات مرکزی و محلی حضور نداشته و در تصمیم گیریهای کلان کشور غایب اند گرچه در پرتو حضور، ارتش امریکا و غرب در کشور هزاره ها از خطرتهدید و قتل عام ها فاصله گرفت و استعداد مردم هزاره در کار و باز سازی، تحصیل و شکوفای فرهنگ و دانش به خوبی درخشید و همچنین هزاره ها در انتخابات اخیر ریاست جمهوری اکثرا به دو تیم انتخاباتی رای دادند اما با تشکیل حکومت وحدت ملی نقش هزاره ها در سیاست کم رنگ بوده که سیاست های قبیله گرایانه در قبال استخدام ها توسط این حکومت در سمت های مختلف نگرانی های مردم هزاره را بیشتر ساخته است زیرا، هزاره ها سهم 20 فی صد را در حکومت فعلی ندارد و اکنون ارگان های استخبارات و پلیس در اختیار تاجیک ها و در اردو بیشتر پشتونها بر اساس مناسبات قبیلوی و ارزش های قومی حضور دارند و جابجائی عده ای انگشت شماری از صاحب منصبان نظامی هزاره در ارگان های امنیتی کشور، هیچ گونه تاثیری نمی تواند در قدرت داشته باشد. 
در سرزمین چند قومی افغانستان؛ ساختار سیاسی آن قومی و هژمونی تباری در قدرت نقشی کلیدی داشته و دارد، گروه های انحصارگرای قومی باید واقعیت ها را به نام «وحدت ملی» پنهان نکنند و برای وحدت ملی واقعی باید راه را جهت ساختن ملت واحد و پروسه ی « شهروند» شدن در کشور باز نماید تا اقوام داعیه دار قدرت و انحصار گرا دیگر رکنی اصلی قدرت نباشند. چنانچه بعد از پیروزی تنظیم های جهادی جامعه هزاره با فضای بسته ی سیاسی، نظامی و تشکیلاتی به میدان حق خواهی در کابل با نیروهای انحصار گرائی قومی در افتاد که این نیروی تکقومی با حمایت بیرونی و بیشترین امکانات نظامی, دولت سابق را در اختیار داشت که برخی از نقاط شهر کابل را برای تشکیل حکومت انحصارگرای قومی در اختیار گرفته بود، ولی به خاطر فقدان درایت سیاسی نتوانست به ارزوهای شوم خود برسد. از آنجائیکه از طی مدت یک و نیم دهه اخیر تا حالا هزاره ستیزی صورتهای گوناگون خشونت را فرم میبخشد، و متاسفانه تلاش ها برای احیای سنت هزاره ستیزی و حذف هزاره ها دوباره جان میگیرد تا یک قرن فرصت تاریخی را از هزاره ها بستاند. دوره ی حاضر یکی از تلخ ترین دوران از همپاشیدگی جامعه هزاره است که آثار شوم و زیانبار انرا، عمدتا میتوان درکشتار جمعی خونبار، جلریز و خاص ارزگان و جاغوری بخوبی مشاهده کرد؛ زیرا طالبان و دولت مشترکا هزاره میکشند، و درمرکز شهر مزارشریف عطا محمد نور کوچ اجباری راه انداخته و خانه های مردم هزاره را بر سر آنها آوار میکند. این همان فرمول سیاسی است که تا هنوز از ارگ بر ضد هزاره ها مدیریت شده است و این مؤلفه های تهدید کننده، در چهار چوب حاکمیت که جامعه هزاره را فعلا آماج گرفته، با حرکت مدنی و نمایش شعار ها قابل دفع نیست.
درحالیکه دیگر گروه های سیاسی و قومی افغانستان چانس این را دارد تا دست یاری به سوی قدرت های منطقه یی دراز و خودش را به یک نیروی برتر تبدیل کند ولی، متاسفانه هزاره ها چنین امکانات را در اختیار نداشته که با صورت بندیهای سیاسی ناپایدار و شنیدن شیپور های راست و دروغ «وحدت ملی» گذاره میکنند. هزاره ها باید با احترام به تفکر سیاسی و مذهبی همدیگر، زمینه ی همپذیری، مثلث مذهبی جامعه ی خویش را به رسمیت بشناسند و با داشتن ( قومیت و تاریخ) مشترک راه را برای (همدلی) با هویت واحد، تضمین نمایند. در حالیکه در افغانستان فعلی رهبران قومی به نام «قوم» امتیاز سیاسی میگیرند و فقط آنهایی را به ساختار قدرت راه میدهند که خویشاوند و نزدیکان آنها باشند زیرا این رهبران قومی فقط چاکر میخواهند. زیرا برخی از احزاب موجود نه تنها به موانع رشد و بالندگی سیاسی و اجتماعی جامعه هزاره تبدیل گردیده بلکه؛ وسیله ای بدست دیگران و به ایجاد گران انقیاد سیاسی جامعه هزاره تنزل نموده اند. تجربه ای تاریخی هزاره ها نشان داده است که هر حکومت مذهبی که در کشور به وجود اید اولین مردم که حذف می شود "جامعه هزاره" به دلیل "هزاره بودن" و "شیعه بودن" است. چنانچه قتل عام ها ی مردم هزاره در دوره "مقاومت در غرب کابل نمونه ی از استبداد حکومت تک قومی و قربانی سیاست های منطقه ای دیگران بودندکه بدون اینده روشن؛ اسیر جنگ های داخلی و خود خوری های ویران گر اجتماعی شدند.

مقاومت و جنگ های غرب کابل در دهه نود میلادی برای هزاره ها دو چیز را روشن ساخت - اول: بنیاد گرای افغانی از هر قومی که باشد به حد اقل ترین خواست های دموکراتیک و انسانی به هیچ قیمتی تن نمی دهند. دوم : شرایط سیاسی به گونه ای رقم خورد که شهید مزاری عملا جریان های بنیاد گرای هزاره را تحت شرایط خاصی لگام زد و او میگفت که: «ما معتقدیم که حکومت آینده نباید روی مذهـب و نژاد به وجـود آیـد.» که امروز؛ ژرفنای سخن تاریخی شهید مزاری وجدان ها را تکان میدهد. اکنون جامعه ای هزاره گروگان برخی از احزاب و سازمان های است که وجود انها باعث انزوای جامعه هزاره از جامعه جهانی می باشد و خیز برداشتن نفس گیر بعضی از رهبران سیاسی جامعه هزاره در بازگشت به سیاست های گذشته در پیوند با تجربه ناکام دوستی با ایران ریشه در شکست سیاسی جامعه هزاره و انزوای کامل او، از جامعه جهانی دارند. مجموعه ای شرایط تاریخی دست بدست هم داد، تا هزاره ها نتوانند "تشکل ملی" خودرا برای ایجاد توانایی های سیاسی بدست آورند. بناء جامعه هزاره نیاز به هوشیاری سیاسی دارد تا با یک نگاه گذرا به گذشته سیاه شان متوجه مشکلات درونی در میان جامعه هزاره شوند.
تجارب گذشته نشان داده است که برای اولین بار در سال ۱۹۷۹، مناطق هزاره نشین مرکزی افغانستان بشکل سنتی و ابتدائی ان توسط یک ساختار زیر عنوان «شورای انقلابی اتفاق اسلامی افغانستان» اداره میشد که این شورا شامل نمایندگانی از ۳۸ ولسوالی هزاره نشین مناطق مرکزی شکل گرفت و یک پایگاه سیاسی را ایجاد نمودند. اما دیری نگذشته بود که فعالیتهای شورای اتفاق مورد هدف و هجوم عوامل استخباراتی ایران به اسم سید مهدی هاشمی در راسِ «واحد نهضتهای آزادیبخش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» قرار گرفت. سید مهدی هاشمی، به حمایت از گروه های تندرو مسلح در مناطق هزاره نشین مرکزی افغانستان دست زد چون او، به این باور بود که باید نگذاشت احزاب و گروه های هزاره ی شیعه در افغانستان در یک تشکیل واحد قرار بگیرند. با اتکا به استراتژی نفاق افگنانه ی مهدی هاشمی، گروه های شیعه هزاره درمناطق هزاره نشین مرکزی افغانستان نزدیک به هفت سال درگیر جنگهای داخلی بودند و از نبود یک تشکیلات واحد رنج میبردند. مهدی هاشمی که در عین زمان برادر داماد آیت الله منتظری یکی از رقبای سیاسی امام خمینی بود، پرده از ماجرای معامله ایران با امریکا که به افتضاح «مک فارلی شهرت دارد» برداشت.
او متهم به خیانت ملی شد و اعدام گردید اما در نتیجه جنگهای داخلی در میان احزاب شیعه ی هزاره ساحاتی منقسم شد و هر یک از این گروه ها ساختارهای اداری خود را ایجاد کردند. در این کشمکشها خوانین هزاره کاملا نفوذ خویش را از دست داده و به شهرهای زیر تسلط دولت و یا خارج از افغانستان آواره شدند.جنگهای داخلی میان گروه های شیعه ی هزاره ی افغانستان الی آزاد شدن مرکز ولایت بامیان از تسلط قوای دولتی در تابستان ۱۹۸۸ ادامه داشت. بامیان اولین ولایتی بود که از تسلط دولت کابل بیرون شد. گرچه از لحاظ نظامی شماری از ولسوالیهای مناطق هزاره نشین مرکزی افغانستان برای دولت وقت فاقد اهمیت نظامی بود. اما این مناطق از دید مجاهدین اهمیت حیاتی داشت زیرا کاروانهای اسلحه و تدارکات مجاهدین با عبور از این ولایات به شمال، شمال غرب میرسید. بعد از آزادی بامیان تمامی گروه های جهادی شیعه ی هزاره در یک اتحاد جدید زیر عنوان حزب وحدت اسلامی تحت رهبری شهید مزاری یکصدا شدند و برای مردم مناطق هزاره نشین مرکزی صدای واحد ایجاد کردند.
شانزدهم - ماه –اگوست – سال ۲۰۱۵ میلادی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر